سلام
کمک میخوام ازتون اولش بگم کار بد خیلی کردم خواهش میکنم سرزنشم نکنین خودم میدونم کارام اشتباهه ولی نمیتونم نجات بدم خودمو هرکاری میکنم .
راستش خانواده متوسطی دارم تک فرزندم و خوشبختانه امسال وارد دانشگاه میشم رشته ای که آرزوم بود ولی آزاد با کلی خرج رو دست خانوادم ،مامان بابام برام خیلی از خود گذشتگی کردن .
پس توی ازدواجم نمیتونم یه جواریی رو حرفشون حرف بزنم ، متاسفانه در کنار درس خوندنم حاشیه های زیادی داشتم یعنی درگیر روابط عاطفی شدم چند سالیه با یه پسری ایده ال
دوستم . از نظر خودم که شدیدا جوری که نتونین تصور کنین عاشق همیم .
ولی این اقا پسر کاملا از ایده الای مامانم دوره یه مهندس بیکار که بیشتر به فکر بدنسازی و عکس و مدلینگه و زیاد مذهبی نیست یعنی مطنئنم یه درصدم ممکن نیست مامانم حاضر به ازدواجمون بشه .
بارها خواستم فراموشش کنم ولی نه من تونستم نه خودش مثله دیوونه ها اذیتش میکنم ولی نمیتونیم با هم نباشیم وقتی قهر کنم باهاش فقط میخوام گریه کنم فقط تو فکرم خودشه تا یکی مون غرورشو زیر پا بذاره برگرده .
این مشکله اولم که نمیتونم فراموشش کنم چیکار کنم مشکل دومم در حین دوستیم باهاش وارد یه رابطه یه طرفه دیگه شدم ( خواهش میکنم سرزنش نکنید) یه اقا پسره با رشته تحصیلی شغل و اینده ی فوق العاده که دوره خوندنم واسه کنکور بهش نیاز داشتم دائما یا مامانم بهش زنگ میزد یا میدیدیمش ( فامیل دورن ) شماره خودمو نداشت تا توی شبکه مجازی پیدام کرد عیب دونستم جوابشو ندم وقتی پیام داد کم کم بهم گفت عاشقم شده ولی من دوسش نداشتم ولی تو سالی بودم که بهش نیاز داشتم بهش نگفتم دوستت دارم ولی ردشم نکردم یعنی شد دومین رابطم یه جورایی .
چون فک میکردم ایده ال مامانمه پس به اجبار باهاش بمونم بارها عذاب وجدان گرفتم گفتم بهش نمیتونم باهات باشم ولی ولم نمیکنه هر چقدر بی محلی میکنم بهش برنمیخوره پیامایه غمگین میده از بی محلیم ولی دست از سرم برنمیداره منم دلم میسوزه اگه بهش بگم دوست ندارم خجالت میکشم بگم نمیخوامت .
هفت هشت سالی ازم بزرگتره دائم حرف خواستگاری و ازدواجو میزنه میترسم یه روز مامانش زنگ بزنه و منم تو رودروایسی نتونم حرف دلمو بگم  و بدبخت شم نمیتونم از این  دردسرام جدا بشم .
از یه طرف دلم واسه اونا میسوزه چون در حقشون نامردی کردم از یه طرف دلم به حاله خودم میسوزه که تا اخر عمر به عشقی باید فک کنم که بهش نرسیدم از یه طرفم انقد مامانمو دوس دارم که رو حرفش حرف نزنم .
کمکم کنین جبران کنم کارامو . نماز میخونم قران میخونم ولی فکر میکنم خدا منو نمیبینه انقد دختر بدیم .
ولی راه رهایی ندارم . کمکم کنین خواهش میکنم ببخشید خیلی پر حرفی کردم .

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)