سلام. دوستان این مطلب رو به عنوان درد دل نوشتم. مسابقه بدبختی هم نیست و مقایسه دهه شصتی با بقیه دهه ها هم نیست.
نیت من فقط درد دل هست نه راه اندازی بحث حاشیهای یا مشاوره یا کل کلهای همیشگی در وبلاگ.
این روزها فشار روانی زیادی و تحمل میکنم و از دعا کردن از خدا خواستن از نذر و نیار کردن خسته ام.
تمام زندگی ام در هر مرحله از زندگی ام همین بودم همه ش درگیر چله و دعا و نیاز فقط برای ابتداییترین امکانات برای زندگی و اینکه تلاش هام نتیجه نمیداد یا دیر نتیجه میداد.
چرا باید بعد کلی تلاش و درس خوندن در بهترین دانشگاه
برای داشتن یک شغل معمولی که کف نیازهای اولیه رو بتونه پوشش بده
باید این همه سختی کشید و متوسل به دعا و معجزه شد که نکنه به پارتی دار نخوری نکنه با نور چشمی سهمیه ای و نخوری...
که همیشه خدام میشد و می خوردی.....
چرا هر جا رفتیم صف بود و کلی آدم عین ما در انتظار
چرابه ما که رسید برای هر چی داوطلب عین ما زیاد بود و ظرفیت پذیزش کم
چه در کنکور چه شغل چه موارد دیگه
چرا باید با این همه استعداد و توانایی و رزومه قوی تو 33 سالگی اولین حقوق و درآمد نرمالت رو دریافت کنی؟
حقوق یا درآمد نرمال یعنی همون حقوقی که خط فقر و پوشش بده و حتی نتونی درست درمون پس انداز کنی.
پس اون تلاش ها اون سختی ها اون کنکور اون دانشگاه درجه یک چی؟
چرا اوضاع این بود؟
چرا برای ازدواج و پیدا کردن فردی که باهاش بتونی هم مسیر زندگی باشی باز باید چله و نماز طولانی و دعا خوند.
چرا ماها همه زندگی مون برای ابتداییترین نیازها درگیر چله و دعا و نذر و نیاز معجزه باشیم
مگه چقدر بود توقع ما زندگی
مگه چقدر بود بهار جوانی ما
مگه ما قرار بود چقدر زندگی کنیم
نه زندگی لاکچری خواستیم
نه سبک زندگی پر از لهو لعب و نه دنبال شاهزاده اسمانی سوار براسب
من شاید چند سال دیگه وارد 40 سالگی بشم ولی
الآن لذتی از موقعیتم نمی برم
چون به همه چی دیر رسیدم
چون معمولی بودم یک دختر معمولی دهه شصتی مثل بقیه هم نسل هام در وطنم. که همیشه در چله و نیاز و دعا بودم همیشه در دعا بودم چون. جز خدا پشتیبانی نداشتم
(همون چیزی که یک عده خاص دارن. خانواده سرشناس و با نفوذ و سفارش و سطح بالا و بند پ و...)
هی .... از من تلاش زیاد و از کائنات جواب منفی
منفی پشت منفی
تا شدیم بالای سی 35 36
و حالا که به برخی چیزها رسیدیم مزه اش رو نمیفهمیم
چون دیر رسیدم بهش
خیلی دیر
وقتی که جوانی وانرژی و انگیزه مون
فدای پول و ثبات شده بود
.وقتی که خیلی خسته بودیم
شاید برخی دوستان بیان بگن دنیا سختی داره و ما مسلمانیم و امتحان میشیم و.....
امّا دوستان جوانان مسلمانهای جاهای دیگه رو داریم می بینم سطح زندگی شون رو.....
بگذریم
از ما که گذشت
امیدوارم برای بقبه جوان ها آنچه ما کشیدیم دیگه نباشه
ای کاش چله و دعا و نذرهامون برای معمولی ترین چیزها برای زندگی نباشه
برای معجزات بزرگ و سختی های بزرگتر باشه.
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) ← مسائل دختران دهه شصتی (۴۸ مطلب مشابه)
- ۴۸۶۴ بازدید توسط ۳۵۱۲ نفر
- جمعه ۱۸ فروردين ۰۲ - ۰۶:۳۶