سلام
دختری هستم که در حال تحصیل فوق لیسانس هستم... من همیشه سعیم بر این بوده که مث یه مرد روی پای خودم بایستم و از حق خودم دفاع کنم و برای گرفتن حقم از کسی کمک نخوام و تا حالا خوشبختانه موفق بودم .
اما این روزها یه حس بیقراری دارم یه حس شبیه اینکه همیشه مث یه مرد روی پای خودم وایستادم خستم انگار دلم میخواد تکیه کنم . نمیدونم شاید به خاطر اینکه پدری داشتم با وجود اینکه تحصیل کرده هست همیشه دنبال کار و ملک و فلان و فلان که هیچ وقت نشد درست و حسابی از مسائلم باهاش حرف بزنم و از طرفی برادری که همیشه حسرتش تو دلمه ندارم.
به رابطه های دوستی هیچ اعتقادی ندارم...یه دایی دارم که مرد کله گنده و بزرگیه که خیلی هوامو داره ولی دغدغه خاص خودشو داره... خواستگارها که به ظاهر موقعیت خوب و اونا هم راضی از موقعیت و شرایط ما ولی همش بهم میخوره...
یکی رو دوست داشتم که هیچ وقت نفهمید... انگار خیلی خستم و تکیه گاهی میخوام که ندارم... نمیدونم این حسم معقولانه هست یا نه و دختری مثل من چه باید بکنه؟ یعنی دختری مث من حق نداره تو شرایط سخت و بحرانی یکی رو داشته باشه که مث آدم روش حساب باز کنه؟ گر چه هر مردی توی این دور و زمونه مرد نیست و نمیشه روش حساب باز کرد .
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۳۲۵۹ بازدید توسط ۲۲۷۰ نفر
- يكشنبه ۱۸ تیر ۹۶ - ۲۱:۰۰