سلام دوستان
وقتی 6 سالم بود توسط دو نفر مورد اذیت و آزار روحی و جنسی قرار گرفتم تو اون سن برام این کار مسخره و بی معنی و خیلی وحشتناک به نظر میومد و فکر میکردم من کار بدی انجام دادم و از ترس مواخذه شدن حرفی نزدم الان که بزرگ شدم اثراتش تو زندگیم مشهوده و از بدی شانسم شاید به جرات هر روز قیافه نحس یکی از اون دو نفر جلوی چشمم هست .
الان به خاطر آبروی خودم و تنها مایع عمرم پدر حرفی نمیزنم اما دارم از درون از بین میرم رفتارم با مردها ضد و نقیضه ، متنفرم از این که کسی بهم دست بزنه و با این همه بر فرض کسی ازم خواستگاری میکنه به محض جدی شدن دیوانه بازیم عود میکنه و بنده خدا رو با بهانه مسخره رد میکنم و از سوی دیگه دوست دارم از این شهر رو آدم هاش دور شم از همه مهمتر اگه فرد ایده آلم هم بیاد چطور حقیقت بدی که توش کوچکترین گناهی نداشتم رو بگم ؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۷۶۷ بازدید توسط ۱۳۴۸ نفر
- پنجشنبه ۱۸ تیر ۹۴ - ۲۲:۱۶