من یه دختر بیست و چندی ساله هستم که اطلاعات نسبتاً خوبی در زمینه ازدواج، روانشناسی آقایون، مدیریت مشکلات احتمالی زندگی مشترک دارم. در یک کلام شاید بهتر بگم سیاست زنانه دارم. البته در عین وجود احساسات، به اعتقاد خودم و اطرافیانم، منطقی و با سیاست رفتار میکنم اغلب. جوری که همه به نظراتم احترام میگذارند. دانشجو هستم و فعالیت اجتماعی خوبی دارم در دانشگاه (نمی گم زیاد فعالم، ولی مثلاً به راحتی درباره مسائل کاری و درسی -درصورت لزوم- با هر کسی معاشرت میکنم. چه خانم چه آقا. بدون خجالت های بی مورد)
اینها فقط یه توضیح بود از خودم برای شناخت شما
امّا سوال:
من خیلیییی خجالت می کشم که با خواستگار صحبت کنم. با اینکه به بقیه دوستانم توصیه میکنم که مثلاً در خواستگاری چه کار باید بکنند و چه سوالاتی بپرسند. امّا در عمل خودم روشو ندارم. حتی تو تصوراتم از اینکه بشینم با کسی درباره زندگی مشترک حرف بزنم خندم می گیره! مخصوصاً اینکه آن شخص را اولین بار در جلسه خواستگاری دیده باشم.
جوری شده که فکر میکنم باید یه پسر پرو و عاشق باشه و این قدر به من گیر بده و با من حرف بزنه تا ازدواج باهاش رابپذیرم.
امّا ته دلم اصلاً از پسرها برونگرا خوشم نمیاد. چون معمولاً چشمان برون گرایی هم دارند. (ببخشیدا اصلاً قصد توهین ندارم. اطراف من اینجوری بودند شاید اطراف شما نباشه اینطوری)
امّا روی حرف زدن درباره ازدواج و درباره فانتزی هام با یه پسر سر به زیر هم ندارم.
می دونم تو خواستگاری سنتی هم عشق به وجود میاد ولی اینکه در ظاهر اینجوری هست که انگار خانوادهها (چه دختر چه پسر) میخواهند بچه هاشون رو بندازند بهم...از نظرم توهین آمیز و خنده داره.
خلاصه نمی دونم چرا این چنین تصورات مریضی دارم. شایدم طبیعیه...نمی دونم. کسی هست که منو درک کنه یا راهکاری داشته باشد؟
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۵۸۵ بازدید توسط ۱۲۳۴ نفر
- يكشنبه ۱۱ ارديبهشت ۰۱ - ۲۲:۳۹