← مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه)
- ۳۹۶۹ بازدید توسط ۲۷۳۶ نفر
- دوشنبه ۱۸ مرداد ۰۰ - ۰۷:۳۷
سلام
وقتی میخواستم کنکور بدم درسم خیلی خوب بود و جزو سه نفر اول کلاس بودم و همه هم ازم انتظار داشتن رتبه خوبی بیارم. سال اول رتبه م خوب نشد و تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدم. سال بعد به علت یک بیماری ناگهانی، زمان کنکور در بیمارستان بودم. سال سوم با بی علاقگی کنکور دادم و یه دانشگاه دولتی خوب یه رشته جدید قبول شدم که اولین سالی بود که اون رشته رو آورده بودن. رشته رو دوست نداشتم حتی از اسمش هم خوشم نمیومد. وقتی وارد دانشگاه شدم کم کم خوشم اومد و تا آخرش عاشق رشته م شدم. چون رشته جدید بود و ما اولین فارغ التحصیلاش بودیم بازار کار نسبتا خوبی داشت و بیشترمون بلافاصله بعد از اتمام تحصیل مشغول به کار شدیم. (من باید دو سال پشت کنکور میموندم تا یه رشته جدید دانشگاهی رو قبول بشم و از طریق اون رشته خاص وارد بازار کار بشم. البته هنوز بعد از بیش از ده سال هنوز با استفاده از رشته ای که تو لیسانس خوندم دارم پول درمیارم. :) )
چند سال بعد به خاطر مسائل کاری لازم بود که ارشد بخونم. واسه کنکور ارشد و خوندم و به نظر خودم کنکور رو خوب دادم ولی وقتی نتایج اومد زیاد راضی کننده نبود، انتخاب رشته و دانشگاه رو انجام دادم و فکر میکردم همون دانشگاه دولتی که توش لیسانس گرفتم قبول میشم، ولی نشدم و یه دانشگاه غیرانتفاعی قبول شدم. بازم عین کنکور قبلی، کلی غصه خوردم که این حق من نبود، من باید دولتی قبول میشدم و از این حرفها.
رفتم و با بی میلی ثبت نام کردم. کم کم از این دانشگاه خوشم اومد. استادهای خوبی داشتیم و امکانات مناسبی هم داشت. بعد از فارغ التحصیلی هم خود دانشگاه بهم پیشنهاد کار داد. الان به غیر از دانشگاه، کارهای پاره وقت دیگه ای هم انجام میدم. در همون دانشگاه دولتی، دوستانی داشتم که بعد از اتمام درسشون مدتها بیکار بودن تا بالاخره تونستن یه شغل نسبتا مناسب پیدا کنن. من به لحاظ شغلی موقعیت خیلی بهتری نسبت به اونها داشتم و دارم. علاوه بر این، اساتید این دانشگاه روابط خیلی خوبی با آدمهایی مختلف که تو بازار کار هستن دارن در نتیجه دانشجوهای خوب خیلی راحت تر میتونن از طریق معرفی اساتید وارد کار بشن.
به غیر از شغل، در این دانشگاه با دوستانی آشنا شدم که روی شخصیت من تاثیر مثبت زیادی گذاشتن و باعث شدن آدم بهتری بشم.
توی هر دوی این موقعیت ها، اولش خیلی ناراحت بودم و از دست خدا شاکی!
ولی وقتی به مرور زمان دیدم که این اتفاقات چه تاثیرات مهم و مثبتی توی زندگی من گذاشت، خدا رو شاکر بودم.
سلام
در جواب سوالت باید چند تا نکته رو بگم.
اول: خدا جهان و مخلوقات و انسانها رو خلق کرده در قالب یک سری قوانین و چهارچوب ها. خدا این قوانین و چهارچوبها رو گذاشته و عالم بر اساس همین قوانین کارش رو انجام میده، خدا نمیاد مستقیم دست ببره در همه امور این عالم، بلکه بعد از خلق اونها، ناظر و حاضر بر اجرای قوانین در عالم هست. این مسئله منافاتی با قدرت بیانتهای خدا نداره و خدا قادر به انجام هر کاری هست ولی سیستم جهان آفرینش رو به این صورت قرار داده. مثل این میمونه که تو یه ساعت ساختی. پیچ و مهره و چرخدنده و همه چیزش رو درست کردی، باطری هم توش گذاشتی و کوکش هم کردی. وقتی راهش میندازی دیگه لازم نیست خودت برای کار کردن ساعت مرتب چرخدندههاش رو حرکت بدی چون خودش به واسطه سیستمی که براش ایجاد کردی داره کارش رو انجام میده. تو روش نظارت میکنی که کارش رو درست انجام بده.
دوم : وقتی تو به عنوان یک انسان، اون قوانین و چهارچوب ها رو رعایت کنی، در مسیر درست زندگی قرار میگیری، چه به خدا اعتقاد داشته باشی چه نداشته باشی. (مسلما اگر اعتقاد داشته باشی امتیازات دیگهای بهت داده میشه ولی همیشه منتظر اون امتیازات در این دنیا نباش، ممکنه اینجا اون امتیاز رو بهت بدن، ممکنه در زندگی بعد از مرگ از اون امتیازات بهرهمند بشی؛ که خدا خودش گفته اونی که در آخرت به شما داده میشه خیلی بهتره و اون رو بیشتر بخواید)
سوم : منتظر عدالت خدا در دنیا نباش. خدا هیچ وقت، وعده اجرای عدالت در این دنیا رو نداده. اصلاً شدنی هم نیست. فکر کن یه آدمی که صد نفر رو کشته چجوری میشه عدالت رو در این دنیا در برابرش اجرا کرد؟ میشه یه آدم رو صد بار کشت؟ ..... در مورد مسائل دیگه هم همینه. عدالت خدا در قیامت اجرا میشه، اینجا منتظرش نباش.
چهارم : عدالت خدا این نیست که در این دنیا کسی که به خدا ایمان داره از همه نعمات بهرهمند بشه و اونی که به خدا اعتقاد نداره مفلس بشه. خدا تو قرآن 114 بار گفته بسم الله الرحمن الرحیم. رحمانیت، لطف عام خدا و رحیمیت لطف خاص خداست. لطف عام خدا شامل همه میشه. چه اونی که به خدا ایمان داره چه اونی که نداره. خدا نعمت هاش رو به همه بندههاش داده، حالا یک عده شاکرند و نتیجه شکرگزاریشون رو میبینن، یک عده شکرگزار نیستن. ولی قرار نیست اونهایی که شکرگزار نیستن خدا همه چیز رو ازشون بگیره. خدا مثل ما آدمها نیست که منتظر تشکر آدمها باشه تا نعمت بهشون بده. خدا رحمانه و این لطف و رحمتش رو به همه بنده هاش میده حتی اونهایی که ناسپاسن.
پنجم : واژه «قاهر» و «قهار» هنگامی که در مورد خداوند به کار میرود به معنی غلبه بر تمام جباران و تسلط کامل بر تمام مخلوقات جهان و ناتوانی همه آنها در برابر اراده و فرمان او است، به گونهای که هیچ موجودی نمیتواند مانعی در برابر خواست و مشیت او ایجاد کند، منتهی «قهار» از آنجا که صیغه مبالغه است همین معنی را با تأکید و اهمیت بیشتر بیان میکند. (منبع: http://quran.porsemani.ir/node/2091 )
ششم : یادته گفتم که خدا قرار نیست مستقیم دست ببره در همه امور عالم؟
اما ....
اینجا یه اما داره
دعای انسانها میتونه شرایط رو تغییر بده.
یعنی یه موقع بر اساس قوانین عالم به خاطر کارهایی که خودت انجام دادی قرار هست یه اتفاق بدی بیفته. تو از ته دل دعا میکنی. و دعای تو باعث میشه یا اون اتفاق بد نیفته یا اینکه از شدتش کم بشه. این تغییر در سرنوشت به خاطر دعا، فقط در مورد خود فرد نیست، ممکنه تو برای یک نفر دیگه دعا کنی، همین تغییر در مورد اون آدم اتفاق میفته. یه موقع هم یه آدم خوب که رابطهش با خدا خیلی خوبه برای آدمهای دیگه دعا میکنه و به این واسطه، خیلی از اتفاقات بد برای اون آدمها نمیفته. (مثل دعای امام زمان (عج) برای انسانها)
البته دعا بحثش خیلی مفصله که اینجا، جاش نیست. فقط این رو بدون گاهی دعایی که ما میکنیم به نفع ما نیست {یه جمله معروفی بود میگفت: گاهی ما تاوان دعاهای مستجاب شده خود را می دهیم}، در این زمان خدا اون چیزی که میخوایم بهمون نمیده ولی به خاطر دعایی که کردیم و به واسطه انرژی که به خاطر دعا کردنمون ایجاد کردیم، اون انرژی مثبت به یه شکل دیگه به سمت ما برمیگرده. همیشه هم قرار نیست این انرژی در زندگی دنیا به سمتمون برگرده.
البته اینها نظر منه و همه هم قرار نیست مثل هم فکر کنن. خودت هم در موردش فکر کن ببین به چه نتیجه ای میرسی. ^_^
«منو عفو کن»
یاد ارباب موپالمو افتادم
من امسال کنکور دادم ورشته ای که می خواستم نیوردم ویه جورایی رتبه ضایه ومی مونم پشت کنکور
من واقعیت اش زیاد امید نداشتم ووناراحت بودم که یه سال از بقیه عقب می افتم ومی گفتم چه تضمینی هست امسال قبول شم
ولی با صحبت تاتون خیلی امید وانرژی گرفتم
انشالله همیشه موفق باشید🌹
سلام. من جایی شاغل بودم ی سری افراد پشت سرم حرف زدن که البته فقط سوءبزداشت های شخصی شون از رفتارای من بود صاحبکار هم عذرمو خواست من ماه ها کارم گریه بود و خیلی روحیه م خراب بود از بعضی آدمای بی عدالت و انصاف رفتم دوباره دنبال کار الان هم کارم راحتتره هم شرایط مالی خییییییییلی بهتری داره هم همکارام خیلی عالین و واقعاً عاشق کارم و محیط کارم هستم اگه من اخراج نمیشدم این موقعیت عالی الان رو نداشتم خدایا هزاران بار شکرت
سلام. بارها و بارها اتفاق افتاده ی اتفاق بسیار تلخ که منو خیلی غمگین کرده ، اونقدر از اون اتفاق درس مثبت گرفتم که در شرایط معمولی هرگز ذهنم به اون درس ها نمیرفت.ی شکوفایی ذهنی تو مشکلات هست که اصلا تو خوشی ها نیست
چند سالیه فقط به دنبال درس ها هستم از دل ماجراهای ظاهرا تلخ.و حقیقتا متوجه اثرات مثبت اون مشکل تو خودم میشم. انگار فکر و روح و شخصیت انسانها تو مشکلاته که تراش میخوره و الماس میشه به خدا اینو شعار نمیدم با تمام وجود درک کردم
اخریش چندسال پیش جدایی از ی دوست بسیار بسیار خوب بود که تا نزدیک دیوانگی رفتم از غمش، بعدها دیدم اگه خدا نمیخواست اون دوستم محال بود اون رفتارها را داشته باشه خدا تو دلش انداخته بود اون بی رحمی و بی عاطفگی موقت رو چون خیلی مهربونه، تا ازش دل بکنم و اون جدایی سراغاز ی تولد جدید از همه لحاظ تو من بود انگار خودمو نمیشناسم اون ادم با همه خوبی هاش مانع رشد من بود. (شاید ی ادمی که ما فک میکنیم خوبه به درد ما نخوره ما همیشه باید از خدا بخوایم بهترین فرد موثر به حال خودمونو سر راهمون بگذاره) .
اینو البته همون موقع نفهمیدم و تا یکسال حال بسیار بدی داشتم ولی بعد مدتی بسیاری از گیر و گرفت های بی ارتباط به این موضوع هم حتی حل شد. همش از صدقه سری همون جدایی کشنده. به طرز شگفت اوری دنیام تغییر کرد. البته الانم دوستیم ولی نه به اون صمیمیت با اینکه خیلی همو دوست داریم!
ما اگه به حکمت خدا معتقد باشیم میدونیم او بهترین ها به حال ما رو سر راهمون میگذاره
من یه موقعیت به ظاهر عالی برام پیش اومده بود ولی وقتی دیدم اگه واردش بشم و این موفقیت من باعث ضرر خانواده ام میشه با این که خیلی سخت بود و قسمتم هم نشد و خیلی گریه کردم ولی بعدش یکی از اعضای خانواده ام یه موفقیت بسیار عالی کسب کرد که اگه اون موقع من وارد اون قضیه می شدم هرگز این موفقیت کسب نمی شد
و الان حکمتش رو فهمیدم و باعث تسلی خاطرم شد چون اون موقع ها خیلی گریه می کردم ولی الان دیگه میگم این به اون در...
پسر عمویم خیلی عاشق یک دختر بود خانواده دختر همراه خود دختر خانم راضی بود
چند بار میخواست مراسم نامزادی بگیره ولی هردفعه یک اتفاق میافتاد و مراسم به تعویق میافتاد.
ددفعه اخر که برای مراسم نامزادی میخواست اقدام کند دختر خانم جواب رد به پسر عمویم داد
با خانواده اش گفته بود اگر من با اون پسر نامزدشوم خودکشی میکنم
پسر عمویم هرچه تلاش کرد نتونست رضایت دختر خانم را بگیرد بالاخره خواستگاری یکی دیگه رفت و همراهش ازدواج کرد خیلی هم خوشحال و از خانمش راضی هست
اون دختر دیگه بایکی دیگه ازدواج کرد شوهرش بعداز 4 ماه فهمید که خانمش قبلا بایکی دیگه دوست بوده دوست پسرش شوهرش را تهدید کرده بود طلاقش داد
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها