من یه زن 20 ساله هستم سه ساله ازدواج کردم عاشقانه همسرمو ستایش میکردم .... ایشون هم منو خیلی دوست داشت با تمام اختلاف نظرها و بحثامون حاضر نبودیم از هم دور باشیم....
ابان سال گذشته خدا بهمون یه فززند پسر داد که الان شیش ماهشه.... از روزی که پسرم به دنیا اومد به خاطر توجهی که نیاز داشت مجبور شدم بهش بیشتر برسم به همسرمم میرسیدم ولی نه اونطوری که باید و شاید .
من مجبور بودم شب تا صبح بیدار بمونم و این برام خیلی سخت بود... زندگی روال خودشو طی میکرد ولی فاصله بین ما بیشتر میشد هر روز بیشتر از روز قبل ....
تا جایی که رابطه جنسیمون به هفته ای یک بار بعد ده روز یک بار و حالا دو هفته یکبار رسیده.... جای خوابمون کاملا جدا شده و تو دو تا اتاق جداگانه میخوابیم....
اصولا جدا از هم غذا میخوریم و بیشتر اوقات سر چیزای مسخره با هم قهریم و حتی گاهی میشه که هفته ها با هم حرف نمیزنیم......
در صورتی که روزی حتی طاقت نداشتیم یک ساعت دور از هم بمونیم حالا توجه هر دومون معطوف بچه شده ... وقتی خونست انقدر بهم بی محلی میکنیم که دعا میکنم خونه نیاد و پیش دوستاش بمونه.....
من زن مغروریم و کمی زود رنج ولی این شرایط برام غیر قابل تحمله و از طرفی دلم میخواد زندگیمو نجات بدم .
خواهش میکنم شما کمکم کنید واقعا مستاصل شدم.... حس میکم دیگه همسرم هم بهم کششی نداره، چیکار باید بکنم ؟
ایشون هم 29 سالشه شرایط کاریه سختی دارن و وضع مالیه نسبتا خوب
خواهشا کمکم کنید
مرتبط:
تبعات جدا کردن تخت و اتاق یه زن و شوهر
من و شوهرم چند سالیه که کنار هم نمیخوابیم
وقتی جدا از زنم می خوابم یه احساس معنوی بهم دست میده
شوهرم به شدت به پسرم حسودی میکنه
وقتی شوهرم قهر میکنه من باید برای آشتی پیش قدم بشم ؟
نه می تونم با شوهرم ادامه بدم و نه می تونم تنهاش بذارم
جدا خوابیدن همسرم از من نگرانم کرده
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۶۱۳۰ بازدید توسط ۴۶۱۵ نفر
- جمعه ۱۰ ارديبهشت ۹۵ - ۲۱:۳۹