سلام ...
من دختری 22 ساله و احساساتی هستم و در جمع خانواده و دوستان شوخ و بیرون از این جمع ها ساکت و آروم ... دو تا خواستگار دارم ... نمیخوام بگم بهم بگید کدوم رو انتخاب کنم ... میخوام کمک کنید حس ام رو تشخیص بدم . ببیخشید اگه طولانی میشه حرفام لطفا بخونید ..
یکیشون 4 ساله برای من صبر کرده اهل یه شهر دیگه هستن . من طی این مدت گاهی باهاشون بد اخاقی کردم و از خودم روندمشون ولی عاشقم هستن و موندن الان یه مدته باهاش صحبت میکنم . قضیه اینه چون 4 سال پیش وسط درس خوندنم ازم خاستگاری کردن خودم و خانوادم حالت تهاجمی بهش نشون دادیم ... چون من درس ام افت کرد بعد از اون ... و طی این مدت هر وقت برمی گشت بخاطر همین خیلی سرزنش اش میکردم ..
ایشون 6 سال از من بزرگترن ...از نظر چهره و هیکل اصا چیزی نیستن که من دوست داشته باشم و برام جذابیت داشته باشه یا به دلم بشینه ...ولی اخلاق رفتار و شخصیت بسیار عالی دارن . و روحیاتشون به من خیلی میخوره..از هر نظر که فکرش رو بکنید ..مذهبی و شوخ طبعی و باهوشی... از نظر مالی متوسط هستن ...
خانوادم مخصوصا" پدرم به شدت با این آقا مخالفن .حتی وقتی من کوتاه اومدم پدرم دعوا و سر و صدا راه می انداخت و میگفت از این خونه میرم اگه فکر کنید این آقا اینجا جایی داره تو این خونه ...
نفر دوم پسر خاله ام هست ..12 سال ازم بزرگتره ...بابام عاشق اون هست و میگه کس هست که منو خوشبخت میکنه .. نه تنها بابام کل فامیل دوستش دارن ... با اخلاق و مذهبی هست ..خوش چهره و وخوشتیب ..خانواده دوست و شوخ .... و همه آرزوشونه من بگم بله ....
من گاهی خودم میگم کی بهتر از پسر خاله ام.. ولی اختلاف سن گاهی منو میترسونه ..میگم نکنه زود بچه بخواد ..بعد با خودم میگم خب شرط میذارم که 3 یا 4 سال صبر کنه تا درس تموم شه ...
بعد یه عذاب وجدان بزرگ جوری که خفه ام کنه میاد سراغم که اون آقای اولی رو که این همه عاشقم هست و 4 سال با اون مشکلات پام وایساده رو بی خیالش شم... چون خانواده ی ما سنتی هست و من به زور تونستم که با بابام راجب آقای مورد 1 که غریبه هست صحبت کنم که حداقل بره راجبش تحقیق کنه ..ولی تهش گفت ناراضی ام باز ..
خانوادم مخصوصا" پدرم به شدت با این آقا مخالفن .حتی وقتی من کوتاه اومدم پدرم دعوا و سر و صدا راه می انداخت و میگفت از این خونه میرم اگه فکر کنید این آقا اینجا جایی داره تو این خونه ...
نفر دوم پسر خاله ام هست ..12 سال ازم بزرگتره ...بابام عاشق اون هست و میگه کس هست که منو خوشبخت میکنه .. نه تنها بابام کل فامیل دوستش دارن ... با اخلاق و مذهبی هست ..خوش چهره و وخوشتیب ..خانواده دوست و شوخ .... و همه آرزوشونه من بگم بله ....
من گاهی خودم میگم کی بهتر از پسر خاله ام.. ولی اختلاف سن گاهی منو میترسونه ..میگم نکنه زود بچه بخواد ..بعد با خودم میگم خب شرط میذارم که 3 یا 4 سال صبر کنه تا درس تموم شه ...
بعد یه عذاب وجدان بزرگ جوری که خفه ام کنه میاد سراغم که اون آقای اولی رو که این همه عاشقم هست و 4 سال با اون مشکلات پام وایساده رو بی خیالش شم... چون خانواده ی ما سنتی هست و من به زور تونستم که با بابام راجب آقای مورد 1 که غریبه هست صحبت کنم که حداقل بره راجبش تحقیق کنه ..ولی تهش گفت ناراضی ام باز ..
حتی خانوادش رو گفت راه نمیدم بیان خونه برای خاستگاری .. فعلا فقط تلفنی صحبت کردن ... گاهی هم میگم مورد 1 ظاهرش اصلا به دلم نمیشینه و فقط اخلاقشو دوست دارم و بیشتر بخاطر عاشق من بودن و پام وایسادن عذاب وجدان دارم یا حس ام ترحم هست که سختمه ازش جدا شم ... لطفا کمکم کنید ... بتونم بفهمم حس ام رو چطوری مدیریت کنم . من دارم سمت پسر خاله ام جذب میشم ...
احتمالا به والدینم بگم که بهشون بگن بیان خاستگاری رسمی و بقیه داستان .. بهم بگید حداقل حس ام نسبت به مورد 1 چطوری باید باشه ؟
احتمالا به والدینم بگم که بهشون بگن بیان خاستگاری رسمی و بقیه داستان .. بهم بگید حداقل حس ام نسبت به مورد 1 چطوری باید باشه ؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۴۲۶۷ بازدید توسط ۲۹۲۶ نفر
- سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶ - ۱۶:۰۰