سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه. پسری هستم در مقطع دکتری و زیر ۲۷ سال سن. داستان از اینجا شروع میشه که من هیچوقت سمت دختری نرفتم. دانشگاه بعد از کرونا،حضوری شد و دانشجویان مقاطع پایین اومدن دانشگاه. نمی دونم چی شد دختر خانمی به چشمم خورد و انگار چند سال میشناختم.
بعد از چند روزی، رفتم و حرف دلم رو بهش زدم اونم برای اولین بار و بدون هیچ تجربه ای. ایشونم گفتند اجازه فکر کردن بدین. دیدار اول فقط از خودم و خانواده و ... گفتم. بعد شماره خانواده شون رو دادند و بعد هم از خودشون گفتند. یه لحظه جا خوردم بخاطر موقعیت خانوادشون و وضع مالی بالاشون.
منم به خانوادم گفتم و اولش قبول نمیکردند ولی راضی شدن. در کمال ناباوری، تمام صحبت ها ختم شد به همون تماس تلفنی و فرداش هم گفتند نه، چون پس انداز نداره پسرتون، استخدام رسمی نیست و ...
اینم بگم خودم مقاله می نویسم، درس میدم و با اساتید ارتباط خوبی دارم. به خانواده هم گفتم هیچ چیز نمی خوام از شما و قراره باهم بسازیم زندگی مون رو. نشد و جواب منفی شنیدم و اجازه هم ندادن بنده خودم رو توضیح بدم ولی دورادور با دختر خانم ارتباط داشتم که اونم سر موضوعی بد جواب دادم و تموم کرد.
انگار منتظر چنین فرصتی بود. توضیح هم دادم ولی مدام میگفت از چشمم افتادی، دروغگویی و خاک بر ... منم سکوت کردم. با خانوادم هم سر همین موضوع بحث کوچیکی شد و منو با بقیه مقایسه کردند. بقیه ای که پدرشون خونه داد، ماشین داد، حلقه ازدواج گرفت و ... کارشونم شاطر نانوایی، دانشجو و ... بود.
ولی من که عمرم رو گذاشتم پای درس و ساختن آینده ... اینجوری باید بشه؟ عشق اینه؟ مگه من چی خواستم که این همه حرف شنیدم و در عرض ۲ ماه اینجور باید شکسته بشم؟ به خودم قول دادم دیگه حرف دلم رو به کسی نگم و هیچوقت سمت عشق نرم.
مرسی که وقت گذاشتید
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۳۲۹۱ بازدید توسط ۲۶۵۶ نفر
- يكشنبه ۲۰ شهریور ۰۱ - ۱۴:۱۵