سلام
۲۱ سالمه و یک زن متاهلم، زن ها باهوشن و توجه یک مرد رو به زن دیگه میفهمن ، برگردیم عقب ...
۱۶سالم بود ازدواج کردم ... ،به محض ورود به این خانواده ( قبلا هم البته بوده) یه خط کش گرفتن دستشون و من اگه ذره ای با عقایدشون متفاوت بودم و گوشزد کردن، که صدای خنده مو کسی نباید بشنوه ،اگه تو حیاط یه مرد بود من حق ندارم بیام بیرون ،اگه در باز بود من نباید تو حیاط باشم ...
یه جوری شد که اگه یکی حیاط بود و من کار واجب داشتم خود درگیری پیدا میکردم که برم بیرون یا نه ، نکنه بگن اومده نخ بده .
از طرفی همسرم تلفن رو جواب نمیداد، میگفت کسی هست پیشم صدات رو میشنوه ،با مردی احوالپرسی میکنی تخس باش ،مهمون مرد داریم حق نداری بیای یه وقت میبیننت ،من با همشون کنار اومدم و رفتارم رو تغییر دادم .
اینکه دچار خود درگیری و وسواس فکری و بی اعتمادی نحسی شدم و کلی تحقیر ، اصلا مهم نیست .مسئله چیز دیگریست ...
همسر من به محض ورودش به خونه میگه سلام دختر کم ... و یه ذره بغل ** دخترشو..** ، بعد میره جلو تی وی و گوشی به دست .سعی میکنم یه جور حرف بزنم باش آز روزم میگم، از شیرین کاریهای دخترم ، این همچنان با گوشیشه یا در و دیوار و میپاد ... تهش شاید بگه اوهوم ...
واقعا خستم بهش میگم چرا این جوری محل نمیدی به آدم ؟ میگه نه به خدا من قیافم اینطوره ... از درون دارم فکر میکنم به حرفات ...
کم کم ساختم با حرفش که آره لابد به خاطر تفاوت زن و مرده ، ولی نه ، دیدم یه جای کار میلنگه... ما اگه بریم خونه پدرش و اگه جاری کوچیکم اون جا باشه کلا این از خود بیخود میشه... دوست داره حرف بزنه و اگه جاریم جوابش رو بده میخنده و دوباره میحرفه .
اصلا امکان نداره با من حرف بزنه بخنده ، اصلا با من حرف نمیزنه که ببینم عکس العملش چیه ... . اولش فکر میکردم حتما من الکی حساس شدم ، ولی نه میبینم که اون شخص براش جذاب تره ،اصلا بحث این نیست که همسر من آدم بی اخلاقیه یا اون شخص نه اصلا قصد تهمت و اینا ندارم... به جان بچه م .
حرف من اینه که این شخص براش به قدری جذابه که اصلا اون حالت تخسش رو میذاره کنار ... ،چند بار
خواستم همون جا باهاش حرف بزنم بینم محل میده دیدم بازم نه ، انگار با
دیوار حرف میزنم... حالا کافیه جاریم پیشم باشه این دیگه از خودش در میاد ... .
حالا چرا همسر من که انقدر برای من تعیین تکلیف کرده ، چرا جذب یه زنی شده که بر خلاف عقایدش بلند میخنده و و هرهر راه میندازه ؟ اصلا چرا برخلاف عقیده خودش یه مرد باید با زن بحرفه ؟من که عقب مونده نیستم. بگید یه کم ذهنت رو بازکن ،حرف من اینه چرا کسی که این چیزها از نظرش عیبه خودش رعایت نمیکنه ؟اصلا حرف زدنش مهم نیست و من حساس نیستم که چرا با یه خانوم میحرفه ... .
من
تمام دردم اینه که چرا تو تمام این عمر مشترک مون یک بار هم با من اینطور
نبوده؟ چرا حرف منو اصلا نمیشنوه ؟ چرا انگار دارم با دیوار حرف
میزنم... چرا الکی توجیه میکنه ... و چرا این تخس بودنش و کم حرف بودنش وقتی
جاریم هست کلا نیست ... .
میخنده، میفهمی؟ من حسرت اینو دارم این با من بخنده ... به جز موقع خاص باهام مهربون باشه منو ببینه .
من زشت و بیریخت نیستم... خوشگلترین هم نیستم ،یه عده لطف دارن از فیسم خوششون میاد... پس مطمئنم بیریخت نیستم ... .فقط یک بار اونم عید امسال گفت که الان که میبنیم تو از همه سرتری ... که نمیدونم برا دل من گفت یا ... . مهم نیست دیگران بهم بگن خوشگلی یا نه... مهم اینکه اون انگار از من خوشش نمیاد .. .فقط مواقع خاص طالب منه .دروغ چرا ؟ منم وقتی خواهانم اصلا به بی مهری هاش فکر نمی کنم . ... فقط تصمیم گرفتم منم مثل خودش آروم و سر به زیر شم دنیام بشه خودم و دخترم ...
بدبختی اینه که من آروم و ساکت باشم ، قشقرق را میندازه که چرا من اومدم خونه تو محل ندادی ...
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← وابسته کردن شوهر (۱۶ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۴۳۳۳ بازدید توسط ۳۰۶۵ نفر
- شنبه ۱۶ تیر ۹۷ - ۱۷:۰۳