دوستان سلام.....
من یکی از خوانندگان خاموش وبلاگ بودم که هرگز تا الان پستی نذاشتم ولی خب همه سوالها رو میخوندم.....
من دختری 25 ساله هستم که 3 ساله ازدواج کردم و زندگی آرامی دارم با همسرم..... چند روز پیش به واسطه کارم مجبور شدم به یکی از مراکز نگهداری معلولین ذهنی و حرکتی در شهر مراجعه کنم خب برای اولین بار بود میرفتم .
چیزی که به شخصه اونجا دیدم رو دوست داشتم در حد چند جمله با شما در میون بذارم تا قدر زندگی ها و سلامتی خودتون رو بدونید.
طبقه اول بچه ها بودن و طبقه دوم بزرگسالان که خب متاسفانه خیلی از معلولیت ها مانند هیدرو سفالی ( سر خیلی بزرگ ) میکروسفالی ( سر خیلی کوچک ) اوتیسم و پی کی یو و .... اونجا دیده میشد.
اکثرا دارای اختلال بلع بودند و غذاها به صورت پوره و با شیشه بچه به آنها داده میشد. خیلی سخته ببینی که بچه 3-4 ساله ای به جای بازی کردن همیشه رو تخت مواج خوابیده باشه و حرکتی نکنه و شاد نباشه ، خیلی سخته ببینی که زنی 55 ساله تا الان لذت غذا جویدن رو نبرده باشه. خیلی سخته که همه دارن برای زندگی بهتر تلاش میکنن و یک معلول دختر یا پسر 25 ساله نتونه از جوونی اش لذت ببره و واقعا حتی از نظر ذهنی نتونه تصور دنیای خارج از اون اتاق رو داشته باشه.
دردناک تر اینه که اکثر این معلولیتها به خاطر ازدواج فامیلی و عدم آگاهی زوجین هست و در نهایت بیش از نیمی از اون معلولین بی سرپرست هستن و نیازمند کمک خیرین هستن.
من که به شخصه خیلی دیدم عوض شده واقعا به نظرم همه یک بار هم که شده باید برن ببینن تا بفهمن زندگی چقدر میتونه تا پایان عمر برای بعضی از اینها دردناک باشه من اون روز درست نتونستم غذا بخورم چون تصویر اون بچه که داشت با شیشه پوره میخورد مدام جلو چشمام بود و به خاطر اختلال بلع چند بار برای بلعیدن همین پوره ساده هم میخواست خفه بشه.....
خیلی گریه کردم اما گریه فایده نداره دیدم باید این رو با شما مطرح کنم به چند دلیل :
1- قدر زندگی و سلامتی خودتون رو بدونید.
2- این مراکز اکثرا نیاز مالی دارن و هزینه هر معلول متوسط ماهی یک میلیون و چهارصد تومن هست و من خودم نذر کردم در ماه حداقل یک مبلغ هر چند ناچیز هر چی که در توانم هست رو به اونجا بدم .
3- زوج های محترم قبل از بارداری مشاوره ژنتیک برن و آزمایش بدن تا تولد معلولین به حداقل برسه...
من شاید نتونسته باشم حق مطلب اون چیزی رو که دیدم ادا کنم و بد توضیح داده باشم ولی باور کنید این احساس صادقانه من بود که دوست داشتم با شما شریک بشم....
سپاسگذارم
من یکی از خوانندگان خاموش وبلاگ بودم که هرگز تا الان پستی نذاشتم ولی خب همه سوالها رو میخوندم.....
من دختری 25 ساله هستم که 3 ساله ازدواج کردم و زندگی آرامی دارم با همسرم..... چند روز پیش به واسطه کارم مجبور شدم به یکی از مراکز نگهداری معلولین ذهنی و حرکتی در شهر مراجعه کنم خب برای اولین بار بود میرفتم .
چیزی که به شخصه اونجا دیدم رو دوست داشتم در حد چند جمله با شما در میون بذارم تا قدر زندگی ها و سلامتی خودتون رو بدونید.
طبقه اول بچه ها بودن و طبقه دوم بزرگسالان که خب متاسفانه خیلی از معلولیت ها مانند هیدرو سفالی ( سر خیلی بزرگ ) میکروسفالی ( سر خیلی کوچک ) اوتیسم و پی کی یو و .... اونجا دیده میشد.
اکثرا دارای اختلال بلع بودند و غذاها به صورت پوره و با شیشه بچه به آنها داده میشد. خیلی سخته ببینی که بچه 3-4 ساله ای به جای بازی کردن همیشه رو تخت مواج خوابیده باشه و حرکتی نکنه و شاد نباشه ، خیلی سخته ببینی که زنی 55 ساله تا الان لذت غذا جویدن رو نبرده باشه. خیلی سخته که همه دارن برای زندگی بهتر تلاش میکنن و یک معلول دختر یا پسر 25 ساله نتونه از جوونی اش لذت ببره و واقعا حتی از نظر ذهنی نتونه تصور دنیای خارج از اون اتاق رو داشته باشه.
دردناک تر اینه که اکثر این معلولیتها به خاطر ازدواج فامیلی و عدم آگاهی زوجین هست و در نهایت بیش از نیمی از اون معلولین بی سرپرست هستن و نیازمند کمک خیرین هستن.
من که به شخصه خیلی دیدم عوض شده واقعا به نظرم همه یک بار هم که شده باید برن ببینن تا بفهمن زندگی چقدر میتونه تا پایان عمر برای بعضی از اینها دردناک باشه من اون روز درست نتونستم غذا بخورم چون تصویر اون بچه که داشت با شیشه پوره میخورد مدام جلو چشمام بود و به خاطر اختلال بلع چند بار برای بلعیدن همین پوره ساده هم میخواست خفه بشه.....
خیلی گریه کردم اما گریه فایده نداره دیدم باید این رو با شما مطرح کنم به چند دلیل :
1- قدر زندگی و سلامتی خودتون رو بدونید.
2- این مراکز اکثرا نیاز مالی دارن و هزینه هر معلول متوسط ماهی یک میلیون و چهارصد تومن هست و من خودم نذر کردم در ماه حداقل یک مبلغ هر چند ناچیز هر چی که در توانم هست رو به اونجا بدم .
3- زوج های محترم قبل از بارداری مشاوره ژنتیک برن و آزمایش بدن تا تولد معلولین به حداقل برسه...
من شاید نتونسته باشم حق مطلب اون چیزی رو که دیدم ادا کنم و بد توضیح داده باشم ولی باور کنید این احساس صادقانه من بود که دوست داشتم با شما شریک بشم....
سپاسگذارم
← مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)
- ۱۳۳۶ بازدید توسط ۹۲۰ نفر
- يكشنبه ۱۶ آبان ۹۵ - ۲۲:۱۵