سلام .. امیدوارم حال همگی خوب باشه ..
به معنای واقعی خسته از آدم ها ، 20 سالمه و هنوزم نمیدونم چرا این اتفاقات باید برام بیفته . تو هر سنی که بودم تو هر جایی ، مدرسه ،خونه ، خیابون همهی آدم های میخواستن معلم من بشن . البته معلم که زیادی براشون انگار عقده هاشونو میخواستن بریزن برای من بیچاره..
بهم باید و نباید تعریف میکردن اگر انجام میدادم میشدم دوست خوب و گرنه برام قیافه میگرفتن و میخواستن لهم کنن .. انگار تو پیشونیم نوشته بودن : محل عقده درمانی . طرف پیش همه موش بود اما به من که میرسید لحن صداش تغییر میکرد و به نوعی میخواست تحقیرم کنه .. هنوزم که هنوز اون ماجرا برام هست ..
مثلا دانشگاه قبول شدم روزانه اونم .. دوستم فهمیده ..یه نگاه بهم انداخت گفت تو روزانه قبول شدی ؟ با یه لحن خیلی تحقیر آمیز .. ولی بد بختی من با لبخند جواب دادم .
یه اخلاق بدم که دارم تا لحظه انفجار میریزم تو خودمو از تو میجوشم .. وقتی دیگه نتونستنم طرف میشورم میذارمش کنار .. و دیگه اصلا یک صدم ثانیه براش وقت نمیذارم .. تازه اون موقع حساب کار میاد دستشون .. و کلی میخوان نزدیک شن بهت .. ولی من میدونم خوب بشم باز همون آش و کاسه ، ولی نمفهمم چرا .. آخه مشکلشون با من چیه ؟
فکر می کنم به دو دلیل : یه خورده ساکتم و متاسفانه حتی اگه کاری رو بلدم باشم مشورت میگیرم و فکر کنم ظریفت نداشتن و دیگه اینکه لاغر و متوسط قدم ! شاید بخندید به دلیلام ولی واقعا چیزه دیگه ای به ذهنم نمیرسه ..
خیلی برام زور داره آدم هایی که خودشون عیباشون رو نمی ببین بیان برای من فقط نقشه زندگی بکشن .. الانم که تقریبا از همشون دورم همه ی حرفا و حرکاتشون جلوی چشممه و واقعا حرصم میدن ..
چطوری باید فراموش کنم و اینکه باید رو اندامم کار کنم ؟؟ ( 48 کیلو و 163 قد ) ، یا ساکت بودن رو بذارم کنار؟ که برام سخت ترین کار دنیاست ، اصلا چه جوریه آدم ها به خودشون همچین اجازه ای میدن ؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۹۴۴ بازدید توسط ۱۵۱۳ نفر
- شنبه ۳۰ دی ۹۶ - ۲۰:۴۳