........با عرض سلام و خسته نباشید.......
من دختری 18ساله هستم و داوطلب کنکور 95.... ماجرای من از اون جایی شروع شد که توی فیسبوک عضو شدم... اونجا مطالب مذهبی میذاشتم
با رابطه با جنس مخالف هم کاملا مخالف بودم...
تا اینکه حدود 4-3 ماه قبل آقایی توی فیسبوک چندین بار پیام خصوصی میداد و من توجه نمیکردم..
بعد از مدتی خیلی اصرار کرد که جوابشونو بدم کار مهمی باهام دارن. جوابشونو دادم...
ایشون گفتن که از پستای من خوششون اومده و بنظرشون من دختر پاک و نجیبی هستم و گفتن قصد آشنایی بیشتر با هدف ازدواج دارن... محل زندگی ایشون از محل زندگی من خیلی دوره ...
ایشون شرایط ازدواجشون کاملا مناسبه... کارمند بانک هستن... 26 سالشونه
خونه و ماشین و..... دارن و فقط دنبال یه دختر پاک هستن. بهشون گفتم دختر از همونجا بگیرید گفتن که دخترای اونجا رو دوست ندارن و قسم خورده از دخترای اونجا زن نگیره...
بهم گفتن که هر جور باشید قبولتون دارم و فقط سیرتتونو دوست دارم...
و گفتن که همدیگه رو میبینیم و اگه از ایشون خوشم اومد به خانواده ها اطلاع میدیم و میان خواستگاری.
بهشون گفتم من امسال کنکور دارم و نمیتونم ... گفتن که تا سال دیگه صبر میکنن..
بهش گفتم که من سنم پایینه تا 4 سال دیگه قصد ازدواج ندارم گفتن که دو سال دیگه هم صبر میکنن .
گفتم راهمون دوره و من خانواده ام به راه دور نمیدن گفتن من موقع عقد تعهد میدم بیام اونجا باهات زندگی کنم...
گفتم خانواده تون چی... مخالفت میکنن .. گفت سفر قندهار نمیرم... بهشون سر خواهم زد...
گفتن آدرس بده ... گفتم به هیچ وجه... گفتن شماره ... گفتم عمرا... بهشون گفتم سال دیگه بعد از کنکورم اگه همدیگه رو دیدیم و پسندیدیم بعدا آدرس میدم ..
ایشون خواهرشون رو خیلی دوست داشتن و فوت شدن... چندین بار به روح خواهرشون قسم خورن ... حتی به پدر و مادرشونم قسم خوردن که فقط و فقط قصدشون ازدواجه...
ایشون هم گفتن که مقید هستن و از رابطه ی حرام بدشون میاد اهل نماز و روزه و ... هم هستن..
خیلی اصرار کردن و من به سختی آدرس ایمیلم رو بهشون دادم... با اینکه ادرس ایمیلو دادم... بهشون بی محلی میکنم که بهم وابسته نشن...
حالا مدتیه میگن بهت وابسته شدم و منو از زندگیت حذف نکن... میگن دختر سرسختی هستی و از این خوشم میاد...
مترسم توی این یکسال خودمم بهشون وابسته بشم...
بهشون گفتم من باید روی درسام تمرکز داشته باشم و در هفته شما فقط حق دارید دو روز ایمیل بزنید... گفتن قبوله ...
حالا سوالم اینه که باهاشون چیکار کنم؟ تا سال دیگه این رابطه رو ادامه بدم؟
آیا اگه قبول کنم میتونه زیر تعهدش بزنه که بیاد شهر ما که گرمسیر هست ( شهر اونا سردسیره )
بهشون صد بار گفتم ازدواج اینترنتی رو قبول ندارم... میگن که آره ریسکش بالاست ولی من شانس آوردم.... که باهات آشنا شدم...
ایشون ابراز علاقه میکنن بهشون گفتم دیگه ابراز علاقه نکنید به هیچوجه.... دیگه ابراز نکردن...
اخلاقشون هم خیلی خوبه ( البته نمیدونم آیا توی دنیای واقعی هم همینطورن یا نه)
حالا بنظر شما بهش فرصت بدم تا سال دیگه همدیگه رو ببینیم و بعد خانواده ها رو در جریان بزاریم و بعد تحقیق و مشاوره هم بریم ؟
یا اینکه همه چیزو تموم کنم؟
با توجه به اینکه من قد کوتاهی دارم و چهره ی معمولی دارم و ممکنه خواستگاری با این شرایط یا حتی پایینتر از ایشون هم دیگه برام نیاد....
لطفا دلایل منطقی بیارید.....
پیشاپیش از جواباتون متشکرم
من دختری 18ساله هستم و داوطلب کنکور 95.... ماجرای من از اون جایی شروع شد که توی فیسبوک عضو شدم... اونجا مطالب مذهبی میذاشتم
با رابطه با جنس مخالف هم کاملا مخالف بودم...
تا اینکه حدود 4-3 ماه قبل آقایی توی فیسبوک چندین بار پیام خصوصی میداد و من توجه نمیکردم..
بعد از مدتی خیلی اصرار کرد که جوابشونو بدم کار مهمی باهام دارن. جوابشونو دادم...
ایشون گفتن که از پستای من خوششون اومده و بنظرشون من دختر پاک و نجیبی هستم و گفتن قصد آشنایی بیشتر با هدف ازدواج دارن... محل زندگی ایشون از محل زندگی من خیلی دوره ...
ایشون شرایط ازدواجشون کاملا مناسبه... کارمند بانک هستن... 26 سالشونه
خونه و ماشین و..... دارن و فقط دنبال یه دختر پاک هستن. بهشون گفتم دختر از همونجا بگیرید گفتن که دخترای اونجا رو دوست ندارن و قسم خورده از دخترای اونجا زن نگیره...
بهم گفتن که هر جور باشید قبولتون دارم و فقط سیرتتونو دوست دارم...
و گفتن که همدیگه رو میبینیم و اگه از ایشون خوشم اومد به خانواده ها اطلاع میدیم و میان خواستگاری.
بهشون گفتم من امسال کنکور دارم و نمیتونم ... گفتن که تا سال دیگه صبر میکنن..
بهش گفتم که من سنم پایینه تا 4 سال دیگه قصد ازدواج ندارم گفتن که دو سال دیگه هم صبر میکنن .
گفتم راهمون دوره و من خانواده ام به راه دور نمیدن گفتن من موقع عقد تعهد میدم بیام اونجا باهات زندگی کنم...
گفتم خانواده تون چی... مخالفت میکنن .. گفت سفر قندهار نمیرم... بهشون سر خواهم زد...
گفتن آدرس بده ... گفتم به هیچ وجه... گفتن شماره ... گفتم عمرا... بهشون گفتم سال دیگه بعد از کنکورم اگه همدیگه رو دیدیم و پسندیدیم بعدا آدرس میدم ..
ایشون خواهرشون رو خیلی دوست داشتن و فوت شدن... چندین بار به روح خواهرشون قسم خورن ... حتی به پدر و مادرشونم قسم خوردن که فقط و فقط قصدشون ازدواجه...
ایشون هم گفتن که مقید هستن و از رابطه ی حرام بدشون میاد اهل نماز و روزه و ... هم هستن..
خیلی اصرار کردن و من به سختی آدرس ایمیلم رو بهشون دادم... با اینکه ادرس ایمیلو دادم... بهشون بی محلی میکنم که بهم وابسته نشن...
حالا مدتیه میگن بهت وابسته شدم و منو از زندگیت حذف نکن... میگن دختر سرسختی هستی و از این خوشم میاد...
مترسم توی این یکسال خودمم بهشون وابسته بشم...
بهشون گفتم من باید روی درسام تمرکز داشته باشم و در هفته شما فقط حق دارید دو روز ایمیل بزنید... گفتن قبوله ...
حالا سوالم اینه که باهاشون چیکار کنم؟ تا سال دیگه این رابطه رو ادامه بدم؟
آیا اگه قبول کنم میتونه زیر تعهدش بزنه که بیاد شهر ما که گرمسیر هست ( شهر اونا سردسیره )
بهشون صد بار گفتم ازدواج اینترنتی رو قبول ندارم... میگن که آره ریسکش بالاست ولی من شانس آوردم.... که باهات آشنا شدم...
ایشون ابراز علاقه میکنن بهشون گفتم دیگه ابراز علاقه نکنید به هیچوجه.... دیگه ابراز نکردن...
اخلاقشون هم خیلی خوبه ( البته نمیدونم آیا توی دنیای واقعی هم همینطورن یا نه)
حالا بنظر شما بهش فرصت بدم تا سال دیگه همدیگه رو ببینیم و بعد خانواده ها رو در جریان بزاریم و بعد تحقیق و مشاوره هم بریم ؟
یا اینکه همه چیزو تموم کنم؟
با توجه به اینکه من قد کوتاهی دارم و چهره ی معمولی دارم و ممکنه خواستگاری با این شرایط یا حتی پایینتر از ایشون هم دیگه برام نیاد....
لطفا دلایل منطقی بیارید.....
پیشاپیش از جواباتون متشکرم
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۷۳۳ بازدید توسط ۱۳۴۲ نفر
- پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴ - ۲۱:۳۹