من دانشجوی غیر بومی دانشگاه **** هستم ک حدود یک سال پیش یکی از همکلاسی هام تو جمع بهم پیشنهاد ازدواج داد ک خودش و خانوادش ساکن **** هستن...بعد از یک ماه با وجود اصرار بیش از حد ایشون و با شناختی که من ازشون داشتم به درخواستشون پاسخ مثبت دادم.کم کم رابطه ی ما خیلی بهم نزدیک شد طوری ک من چندین بار به منزل ایشون رفتم و حتی شبها به خوابگاه نمیرفتم و با ایشون فقط معاشقه داشتیم و نه رابطه ی نزدیک تری. فوق العاده روی من تعصب داره و برای شادیه من خودش رو به آب و آتیش میزنه....خانوادش منو به عنوانه عروسشون قبول دارن ولی از اونجایی ک وضع مالیشون خوب نیست نمیتونن تا دو سال آینده به خواستگاریه من بیان...دوستمم تمام تلاشش رو میکنه و شبانه روز کار میکنه تا بتونه پولی در بیاره و به خواستگاریم بیاد و با وجود اینکه هم کار میکنه و هم درس میخونه شاگرد اول رشته مهندسی مکانیک تو بهترین دانشگاه کشوره...من بیشتر از چهل بار به خاطره اینکه نتونسته خودش رو کنترل کنه و با هم رابطه ای در حد معاشقه داشتیم ترکش کردم اما اون همه ی این دفعات اومده دنبالم و بهم گفته من تو رو با خدا معامله کردم و زنه خودم میدونم و بخدا اگه پول داشتم یه لحظه هم درنگ نمیکردم...میگه اگه ترکش کنم میمیره...خیلی بهم وابسته اس طوری ک اگه منو قبل از یکی از امتحاناش نبینه ، اون امتحان رو خراب میکنه و این نمونه ی بی نهایت کوچیکی از وابستگیشه....خونواده ی من هم از وجوده ایشون بی اطلاعن چون رسم ندارن دخترشون رو تا وقتی درس میخونه شوهر بدن اون هم به فردی که هیچ شناختی از خونوادش ندارن و همشهریشون نیست....من واقعن نمیدونم چیکار کنم...منم به ایشون خیلی وابسته شدم...هم فرد صادقیه و مرد زندگیه و میدونم خوشبختم میکنه و هم تو این یک سال وفاداریش رو بهم ثابت کرده...نمیدونم ترکش کنم یا صبرکنم تا یه پولی دستش بیاد و به خواستگاریم بیاد و میترسم اگه ترکش کنم بلایی سره خودش بیاره.
تو بد مخمصه ای گیر کردم ....
تو رو خدا راهنماییم کنید
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۳۹۱۹ بازدید توسط ۲۸۰۳ نفر
- يكشنبه ۲۹ تیر ۹۳ - ۰۶:۰۱