سلام اقای نجفی
پیام من سوال نیست یه تجربس خواستم بگم شما برا دوستان بذاریدش
من وقتی 17-16 سالم بود بخاطر بد بودن شرایط عاطفی خونوادمو ی سری مسائل با یکی از اقوام دوست شدم. 3 سال باهاش بودم خیلی اتفاقاتم بینمون افتاد نه اینکه رابطه جنسی ها منظورم حرمت رابطه با جنس مخالفه که برام شکسته شد هر چند اون اقا قصدش ازدواج بود اما خیلی فرق داشتیم با هم خیلی . فیلمای ناجور میدید میگفت توام ببین اطلاعاتت بره بالا هه تا از دل کندمو فراموشم شد 10 کیلو لاغر شدم
روز ولادت امام رضا شهریور بود توبه کردم بجای اون پسر چسبیدم به حجابم به لبخند زدن به ادما به خوب بودن 5 ماه گذشت تو یه کلاسی بودم ک یکی از اعضای بنیاد ملی نخبگان اومد از تجربش گفت این اقا رفت چند هفته گذشت تو این بین اوضاع خونمون به لطف خدا خوب شد ارامش برقرار شد چند وقت بعد ی سری سوال داشتم که کاملا محترمانه زیر نظر مادرم از همون اقا پرسیدم و خب چون برخوردمو دیده بودن خیلی خوب و دقیق بهم جواب دادن در حالی که اصلا با دخترا حرف نمیزنه این اقا حتی جواب تلفن دخترام نمیده اگه ببینه کسی نوع بیانش خارج از عرف باشه با اینکه سنیم نداره ها 23 سالشه فقط
شاید باورتون نشه ولی بعد 2 ماه به خونوادش گفت اومدن خاستگاری منی که دانشگاه نرفتم هنوز کسی اومد خواستگاریم که رتبش زیر 50 بوده پزشکی تهران میخونه از گذشتم با خبره
همه میگفتن امکان نداره واقعا بخوادت گذشتتو بهش نگو ولی من صادقانه جلو رفتم اجرشم خدا داد
بچه ها ترو خدا هر چقدر سخت بود زندگیتون توکل کنین خدا یه جایی پاداش میده
الان که به گذشتم فکر میکنم فقط یه جمله میاد تو ذهنم: عجب صبری خدا دارد! ما بنده ها خیلی ناشکریم.
برای قبولی و خوش بختیم دعا کنید:)
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← حجاب (۱۱۱ مطلب مشابه)
- ۱۹۹۹ بازدید توسط ۱۴۹۵ نفر
- شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ - ۲۱:۲۵