با سلام...
دختری هستم ۲۵ ساله .. شرایط خودم و خانوادم  طوری بود که موقعیت های خوب زیادی برای ازدواجم پیش اومد اما به دلایلی قسمت نشد از طرفی خودمم هیچ وقت اهل دوستی و این حرفا نبودم...
حدودا چهار پنج سال پیش به پسری علاقمند شدم که فکر میکردم اون همونیه که تو رویاهام دنبالش بودم اولش فکر میکردم که این علاقمندی از روی احساسه و سعی میکردم بهش توجهی نکنم و چیزی به روی خودم نیارم اما وقتی که اون برگشت شهر خودشون و انگار قرار بود دیگه نبینمش فهمیدم چقد دوسش دارم انگار پذیرش این مسئله برام سخت بود خیلی گریه کردم و عذاب کشیدم انگار اومده بود دنیای منو عوض کنه و بره..
بعد از اون قضیه من انگیزه گرفت ارشد بخونم و اونم دکتری بود از قضا تو دانشگاهی قبول شدم که اون درس میخوند سه سال بعدش اونو فقط یکبار تو اون دانشگاه دیدم... تصمیم گرفته بودم که خودمو درگیر کنم و دیگه بهش فکر نکنم اما این روزها خیلی خوابشو میدیدم کلافه شدم با یه ادم عاقل موضوع رو در میون گذاشتم و همه چیزو بهش گفتم .
اون منو به خاطر همه ی جریانات که اتفاق افتاد و براش گفتم اما اینجا به خاطر طولانی شدن مطالب نشد بازگو کنم تحسینم کرد و ازم خواست که احساسمو سرکوب نکنم و لازمه تلاش کنم من هیچ وقت بهش نفهموندم و خودمم خیلی تلاش کردم  که فراموشش کنم اما بعد پنج سال هنوز کسی مثل اون پیدا نکردم  و نمیدونم چکار کنم ؟

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)