سلام
دختری ۲۶ ساله هستم که حدود ۶ ماه پیش با یک آقایی قرار کاری داشتم و تو همون بار اول به شدت عاشق ایشون شدم و یه جورایی عشق در نگاه اول برام اتفاق افتاد.
اینم اضافه کنم که ایشون بسیار با شخصیت به نظر میرسیدن و خیلی فهمیده صحبت میکردند و چون دیگه قسمت نشد ایشون رو ببینم پیج اینستاشونو دنبال کردم و تو خیال خودم باهاش زندگی میکردم و چه شبهایی که از شدت دلتنگی گریه کردم.
این روال ادامه داشت تا اینکه اتفاقی به دایرکت بنده اومدن و منم خودم رو معرفی کردم و اون آقا خیلی استقبال کردن و حتی ازم عکسم رو خواستن چون گفتن چهره م یادشون نمیاد. مدتی این روال ادامه داشت و من هر بار به عشق ایشون استوری می ذاشتم و هر بار که ریپلای میکردن از خوشحالی بال در میآوردم!
تا اینکه یه روز اصرار کردن که همدیگه رو به صورت حضوری ببینیم منم از خدا خواسته قبول کردم و تو محل قرار سوار ماشین ایشون شدم ولی متاسفانه هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که دست منو گرفتن و سعی داشتن به من دست بزنن که من مقاومت کردم و بهشون گفتم که واقعاً ازشون انتظار نداشتم به حدی شوکه شده بودم که نمی دونم کی از ماشین پیاده شدم فقط این رو می دونم تموم رویاهایی که باهاش ساخته بودم جلو چشمانم نابود شد و تو این همه مدّت عاشق مردی شده بودم که اصلاً شباهتی به اون چیزی که فکر میکردم نداشت و فقط قصدشون سوء استفاده بود.
بعد از اون ماجرا دیگه هیچ پیامی ندادن و رابطه مون به همین سادگی تموم شد. هنوز که هنوزه باورم نمیشه اونی که بار اول دیدم با اون درک و فهم همونی بود که تو ماشین دنبال سوء استفاده بود. الآن به شدت حالم بده هر شب کابوس می بینم دوست دارم گریه کنم ولی خانواده م متوجه میشن.۳ سال پیش هم شکست عشقی بدی خورده بودم داغون شدم تا برام کمرنگ شد ولی این آخری داغون ترم کرد. فقط کنج اتاق نشستم ونمی تونم حتی کارهای روزمره رو انجام بدم خیلی حالم بده بدتر اینکه هنوز بهش فکر میکنم در حالی که می دونم اون خوش و خرم داره زندگی می کنه و حتی یک ثانیه به من فکر نمی کنه.
← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۳۵۰۷ بازدید توسط ۲۵۸۳ نفر
- سه شنبه ۴ مهر ۰۲ - ۲۱:۵۴