سلام دوستان
الآن ساعت 10 شبه و من یه موزیک ملایم گوش میدم و این متن رو مینویسم ، حالم یه کم خراب بود ، از دست آدم های اطرافم از دست اکثرشون و یا حتی همه شون.
گاهی شاید همه مون اینطوری میشیم ، تو این اوقات ممکنه برای چند ساعت یا یه روز یه کم تو حال خودمون باشیم و تو تنهاییمون خلوت کنیم ، اوقاتی که مشکلی برامون پیش میاد هم همین طور ، یا وقتی که تو زندگی خودمون سر درگم شدیم ، کسی رو نداریم که بهمون کمک کنه ، یا بتونه درست راهنماییمون کنه، فقط و فقط خودمون هستیم.
یا اصلا گاهی که حال خوبی نداریم کسی رو نداریم که دوستش داشته باشیم ، کسی رو نداریم که همیشه هوای همدیگه رو داشته باشیم ، شاید بهتره که بگم با کسی اون قدر صمیمی نیستیم که با هم درباره خیلی چیزها صحبت کنیم.
امّا چه کار میشه کرد آخه...
یه سری دوست صمیمی دارم که واقعاً خوب هستن ولی هیچ وقت این حس تنهایی رو برام پر نکردن ، ناراحت بودم ، از این که هیچ کس نیست که با من باشه تو لحظات سخت زندگیم ، از این که ما آدم ها تنها به دنیا میایم و تنها هم می میریم.
تا این که...
با یه نفر به طور اتفاقی دوست شدم ، اوایل خیلی درباره ش بد فکر می کردم ، می خواستم هرجوری شده کاری که کنم که با من کاری نداشته باشه ، ولی بعد ...
موقعی که حالم خراب بود باهاش حرف می زدم ، کمکم متوجه شدم اون تنها آدمیه که می تونه منو درک کنه ، آدمی که دقیقا شبیه خودمه ، به نظرم اون یه آدم متفکر ، یه آدم باهوش ، یه آدم مهربون ، یه آدم صاف و ساده و... درکل به نظرم یه آدم فوق العادس.(هر جوری خواستم پاراگراف رو بنویسم که از اون بنده خدا تعریف کنم و از خودم تعریف نشه نشد!)
این رفاقت عمیق و عمیقتر شد ، تا جایی که الآن می تونم بگم که واقعاً عاشقش هستم! و واقعاً این عشق زندگی رو تغییر میده ! (همجنسباز نیستم! شاید مشکل اینه که ما فقط عشق رو به طور کلیشه ای تو چارچوب رابطه جنس مخالف و یا خدا دیدیم!)
شاید فکرشم نمی کردم که از بین چندین هزار نفر آدم چنین آدمی وجود داشته باشه ، و جالب اینه که تا قبل از این فکر می کردم من چه قدر خوشبختم که این قدر دوستان خوب و صمیمی داشتم و دارم! امّا این دوستی یه چیز دیگه بود.
وقتی ناراحت هستم ، یه پیامش باعث میشه ذوق کنم و انگیزه بگیرم ، وقتی مضطرب هستم ، چند دقیقه حرف زدن باهاش آرومم می کنه ، وقتی تو مشکلات زندگی سردرگم شدم تنها کسیه که منو نجات میده، هیچ موضوعی نیست که نتونم باهاش درباره ش صحبت کنم ، همیشه هوای هم رو داریم و...
من هرگز فکر نمی کردم بشه با هیچ کسی این قدر صمیمی بود! فکر می کردم در نهایت همه باید تنها باشیم! نه پدر نه پدر نه خواهر و نه برادر و نه همسر و... نمی تونن این تنهایی رو پر کنن ،امّا ما انگار یه نفر هستیم وقتی من با اون صحبت می کنم به نوعی انگار دارم با خودم صحبت می کنم و از ذهن خودم سوال می پرسم.
و امّا در نهایت می خوام بگم که :
قطعا برای شما هم می تونه چنین اتفاقی بیفته ، می دونم خیلی سخته و احتمالش خیلی کمه و شاید یک نفر رو در تمام عمر پیدا کنیم که این قدر شبیه مون باشه(در واقع 100 درصد!) ، ولی ارزشش رو داره ، واقعاً ارزشش رو داره ، واقعاً ارزشش رو داره.
دوستان جدیدی پیدا کنید ، همه یه دوستاتون رو امتحان کنید ، تو این مسیر متوجه میشید که خیلی ها دوستان شما نبودن و همچنین متوجه میشید که خیلی ها دوستان شما بودن و شما نادیدشون میگرفتید ، در نهایت ممکنه به چنین آدمی برسید ، حتی اگه اون یه نفر رو هم پیدا نکنید در عوض کلی دوستان خوب پیدا کردید که هرکدومشون کلی مسیر زندگی شما رو تغییر میدن.
ساعت 11:30 شده و من بار ها این موسیقی رو گوش دادم ،حرف دیگه ای ندارم ، امیدوارم همه بتونن چنین آدمی رو تو زندگی شون پیدا کنن.
موفق باشید.
پیشنهاد:
بین شما کسی هست که واقعا خوب زندگی کرده باشه؟
از لحظات خوب و ناب زندگی مون صحبت کنیم
با توقع کم زندگی خوبی داشته باشیم
در زندگیم همه چی خوبه، فقط این ازدواج برام شده یه معما
تجربیات خوب تون رو از صبر کردن در برابر ناملایمات زندگی بگید
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۳۵۳۴ بازدید توسط ۲۷۵۸ نفر
- شنبه ۱۶ اسفند ۹۹ - ۱۹:۱۹