سلام
امیدوارم حال تون خوب باشه. بعد سالها تعطیلی به خاطر کرونا، دانشگاه حضوری شد و رفتیم دانشگاه. در چند سال مجازی، کم و پیش برخی از بچهها رو از روی عکس دیده بودیم ولی یه پسری بود که ازش بدم می اومد سر مسائل درس. ولی باز هم بهم دیگه کمک می کردیم. انگار یه حسی بین ما بود.
ازش جزوه خواستم و اون هم آورد. از نزدیک که منو دید، نگاهش به زمین خیره شد. ماسک زده بودیم دو نفر مون. جزوه رو گرفتم و بعد چند روز دیدم بهم ابراز علاقه کرده اون هم با ماسک!
من اول جدی نگرفتم. نمی دونم چی شد و گفتم اجازه بدم حرف هاش رو بزنه و بره. راستش علاقه ای نداشتم.
حرف زد و منم گوش دادم و ماسک مون هم برداشتیم. بعد اون حرف زدن، بهش جواب منفی دادم. اون هم دلیل می خواست و منم نمی خواستم.
پسر شاگرد اول، مقالههای مختلف و کلی با اساتید برو و بیا داشت و البته مغرور و خودخواه بود. بعد اون جواب من، کلی پیام می داد و میگفت اولین بارمه عشق رو تجربه می کنم. می دونم عشقه، چون اولین باره این جوری شدم.
۲ ماهی نگذشت و دیدم وابسته شدیم. رفته بود به خانواده اش هم گفته بود و منم گفتم.
هدفش هم ازدواج بود و کلی برنامه داشت و کلی هدف و اون قدر مطمئن بود که به هدفش می رسه.
خانواده ش زنگ زدن و... و مشکلی که پیش اومد، کار و درآمدی ثابت بود که ایشون نداشت و باعث مخالفت خانواده م شد. ایشون گفتند وام و کمک خانواده هست و ازدواج می کنیم تا اتمام تحصیل که دکتری بگیرن. ۳ سال یعنی.
خانواده ام قبول نکردند و جواب منفی دادند.
ایشون این قدر شکسته شدند به خاطر اینکه حتی کسی حرفش رو گوش نداد و حتی اشک هم ریختند. منم طاقت نداشتم و اشک ریختم. ایشون این قدر مهربون هستند. هر دفعه هدیه با ارزش میگرفتند برام و برای هم حتی خوراکی و میوه هم میگرفتیم. هر دو نفرمون مقید بودیم و حتی حراست هم کاری با ما نداشت و دیدار ما فقط داخل دانشگاه بود.
الآن رابطه مون همین جوری مونده و....
وضع خانواده ها مون هم خوبه و ایشون هم کار پاره وقت پیدا میکردند ولی ...
نمی دونم چه کار کنم. شما جای ما بودید، چه کار می کردید؟ با کمتر از ۲۶ سال سن.
مرسی از نظرات خوب تون
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۴۱۲ بازدید توسط ۱۰۲۹ نفر
- پنجشنبه ۳ شهریور ۰۱ - ۱۰:۲۲