سلام
من یه دخترم ولی کاش دختر به دنیا نمیومدم. پدرم منو دوست نداره. حاضره واسه برادرام میلیون ها تومن خرج کنه ولی اگه صد تومن ازش بخوام نداره .
اگه پای سفره غذا نباشم نمی پرسه کجام . وقتی خرجش زیاد میشه فقط منو و مادرم و محدود می کنه ولی همیشه پولش واسه برادرام آمادست.
الان میخواد واسه برادرم که متاهله خونه بخره ولی من اگه بخوام یه مانتو بخرم نمی تونم ازش پول بخوام.
همه سرمایه اش پسراشن چون نسلش رو ادامه میدن. اوایل این طوری نبود. هر چی فکر میکنم چیکار کردم هیچی به ذهنم نمیاد به جز احترام و محبت. بر عکسه برادرم که همیشه صداشو رو پدر و مادرم بلند میکرد ولی هیچ وقت از ارزش اون کم نشد چون پسره.
از وقتی زن داداشمم اومده من بیشتر از قبل از چشم بابام افتادم . با اینکه تو خیلی چیزا ازش بهترم به جز اینکه اون زبون میریزه و با این کارش خودش رو تو دل پدرم جا کرده و منم بیشتر از قبل ساکت تر شدم.
نگید حسودم من یه درصد هم حسادت تو وجودم نیست. هر وقت مشکلی واسشون پیش میومد بیشتر از همه من ناراحت میشدم. من عاشق برادرم بودم ولی رفتارای بابام باعث شده که دیگه چشم دیدن هیچ کدوم رو نداشته باشم .
چون بی جهت تبعیض قائل میشه، با حرف زدن هم قانع نمیشه. دلم میخواد خودمو بکشم. از بس گریه کردم و غصه خوردم که قلبم درد میکنه .
مگه پیامبر نگفته بین بچه هاتون فرق نذارید و به دخترتون بیشتر محبت کنید . بابام با اینکه هیچ وقت نمازش قضا نمیشه و هر هفته روزه میگیره ولی بد جوری دلم رو شکسته .
نگید هر چی باشه پدرته چون هیچ وقت نمیتونم ببخشمش. وقتی به اندازه یه عروس تازه وارد ارزش و احترام ندارم.
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۲۶۶ بازدید توسط ۹۴۷ نفر
- چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴ - ۲۱:۱۲