سلام
من ۲۶ سال سن دارم.
که مثل خیلی های دیگه تو ایران اسیر تربیت اشتباه خانواده شدم. صدای جنگ و دعواهای خانواده تو بچگی هنوز تو گوشم هست. وقتی ۱۳ سالم بود داداشمم فوت کرد قبل اون هم چند سال تو بستر بیماری بود. که اون هم تو روحیم خیلی تاثیر گذاشت. بگذریم.
انواع ترس ها رو دارم، ترس از دست دادن نزدیکان، ترس از ارتفاع، ترس از حشرات، ترس از نادیده گرفته شدن، ترس از ابراز وجود توی جمع ها، ترس از سرعت (می دونم شاید طبیعی باشه ولی خب داره اذیتم می کنه این ها. این ها ترسایی بود که خانواده از بچگی تو جون من انداختن)
چون با یه سری خصوصیت ها بزرگ شدم خودتون شاید بدونید چه جور آدمی ام، تقریبا از جمع فاصله می گیرم دوستان خیلی کمی دارم در حد یکی دو تا، جلو آدم های جدیدی که می بینم به شدت کم حرف. اعتماد به نفسم به شدت پایینه خجالتی ام. اضطراب و استرس که ول کنم نیست همه ش به فکر آینده ام. از دید بقیه به خودم نگاه می کنم آدم حوصله سر بر و نچسب و یبسی و بی عرضه ای ام.
خیلی کار ها رو یاد نگرفتم تا به اینجا، مثلا رقصیدن بلد نیستم، بلد نیستم با بقیه ارتباط برقرار کنم و چطوری دوست پیدا کنم رابطه ایجاد کنم. شنا کردن بلد نیستم. سوت زدن حتی بلد نیستم، یه کم مهربونم دوست ندارم کسی رو از دست خودم ناراحت کنم ولی خب بقیه از این داستان سو استفاده می کنن. منو دست کم می گیرن این خیلی اذیتم می کنه. مثلا تو یه جمعی که میرم همه از خاطراتشون تعریف می کنن من می بینم واقعاً حرفی برای گفتن ندارم چون یه زندگی روتین بدون چالش و هیجانی رو گذروندم.
همه این ها رو گفتم درک کنید منو. ولی خب اونقدرها هم داغون نیستم کار رو بارم رو دارم. دارم پول در میارم. رو پای خودم هم از نوجونی تا الآن. اون قدرها هم بی دستو پا نیستم ولی خب این دوره زمونه یه سری چیزها واقعاً مهمه. باید به معنی واقعی گرگ باشی.
خب حالا که تا اینجا که زحمت کشیدید خوندید چند تا سوال دارم لطف کنید اگه راهکاری دارید جواب بدید.
اول اینکه چطور به اون ترس هایی که گفتم، غلبه کنم؟ دوم اینکه چطور با همه بتونم درست ارتباط برقرار کنم و اجتماعی بشم دوست پیدا کنم؟ و مهم تر از همه چطور تغییر کنم با این گذشته ای که داشتم؟
مثلا شما خودتون تصور کنید به چنین آدمی مثل من رو می شناختید از خیلی وقت قبل یک دفعه این آدم بخواد تغییر کنه اصلاً خود شما حس نمی کنید دیوونه شده یا شک بهش نمی کنید؟ اصلاً قبول می کنید چنین آدمی تغییر کنه؟
تصور کنید یه آدم ساده ساکت تقریبا بچه خونگی، یک دفعه ببینی داره عرض اندام می کنه میگه میخنده با بقیه معاشرت می کنه زرنگ شده حرف بزن شده. شما درک می کنید این قضیه رو؟
مهم ترین ترس من از تغییر همینه. که نکنه بخوام تغییر کنم بیشتر مسخرم کنن بیشتر قضاوتم کنم، فک کنن دیوونه شدم یا مثلاً چیزی مصرف می کنم ، انگشت نما بشم.
تو رو خدا راهنمایی کنید. و کاملاً از روی منطق و واقعیت ها جواب منو بدید. جواب های از روی دل خوش کردن و روحیه دادن الکی دردی از دردهام دوا نمی کنه.
من آماده ی تغییرم تا حالا این مواردو چه تو فضای واقعی چه مجازی با کسی در بین نذاشته بودم. جواب هایی که شما می دید واقعاً مهم و تاثیر گذاره. سپاس از وقتی که تا اینجای کار گذاشتید و خوندید و پیشاپیش سپاس از اینکه می خواید راهکار هاتون رو برام بنویسید و کمک کنید بهم
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۸۶۵ بازدید توسط ۶۹۴ نفر
- شنبه ۶ شهریور ۰۰ - ۲۲:۵۱