برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را ← (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید

↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓

↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)

۰ موافق ۰ مخالف

۶۸۱۷ بازدید توسط ۵۱۴۷ نفر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳ - ۱۵:۴۷

موضوعات مشابه بیشتر : (در حال بروزرسانی)

سختی های دوران عقد

پربازدیدترین موضوعات خانواده برتر:

در مورد این پست حرفی برای گفتن دارید؟، اینجا را کلیک یا لمس کنید.

نظرات تائید شده (۱۶)

زری

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۱۷:۰۰
گزارش تخلف

عوضش من فکرمیکنم شیرین ترین دورانه. به نظرم دختر و پسر فارغ از هر وظیفه ای فقط به همدیگه عشق و آرامش هدیه میدن. طولانیش خوب نیست نبودنش هم خوب نیست. ضمنا واسه شناخت روحیات و سلیقه همدیگه لازمه.

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

کوش طلا

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۱۸:۳۶
گزارش تخلف

عقد از بهترین دوران زندگیه

بخاطر اینکه محدودیت شناخت از همدیگه کمتر میشه

بهتر میشناسیش

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

محمد علوی

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۱۸:۳۷
گزارش تخلف

اصولاً در دوران نامزدی رابطه شرعی نیست. چون این دختر و پسر درست است که میخواهند با هم ازدواج کنند؛ اما به هر حال هنوز عقد شرعی بین آنها خوانده نشده است و به هم محرم نشده اند. پس الان این دختر و پسر با 2 تا نامحرم هیچ فرقی ندارند. پس هر کاری که بین 2 نامحرم حرام است بین 2 تا نامزدی که هنوز به هم محرم نیستند نیز حرام است.
از طرفی خوب قطعاً رابطه یک دختر و پسر در همچین دورانی مانند 2 تا نامحرم عادی نیست. بالاخره با هم بیرون می روند صحبت های عاشقانه بینشان رد و بدل می شود و ... که این مسائل خلاف هست.

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

ادم و حوا

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۱۸:۴۵
گزارش تخلف

خب چرا بدت میاد ... دلایلتو بگو بدونیم برا چی از دوان عقد خوشت نمیاد همینجوری که نمیشه گفت ی چیزی بده یا خوبه

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

رعنا

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۲۰:۰۹
گزارش تخلف

این یک داستان واقعیست و یک دختر در بیست وپنجم شهریور 92 در وبلاگی داستانش راقرار داده بود تا همه ازش درس عبرتی بگیریم
ما نمیتونستم بی تفاوت بشینم..ازونجایی که دختر حساسی بودم همیشه بخاطر مشکلات خیلی داغون میشدم و اینم یکی ازهمون مشکلاتی بود که منو شدیدا افسرده و مریض روحی کرد.واسه فرار از تنهایی همیشه به چت پناه میبردم.اونجا بخاطر شخصیتم دوستای خیلی زیادی داشتم که خیلی دوستم داشتن چه دختر چه پسر.پسرای زیادی اونجا التماس دوستی میکردن طوری که دخترای دیگه حسرتشو داشتن اما همیشه ترسی از دوستی با پسرا داشتم مخصوصا بخاطر خیانت پدرم به هیچ پسری اعتماد نداشتم. تو همین شبهایی که تا صبح پای گوشی میشستمو چت میکردم با پسری به اسم شایان اشناشدم. خیلی منطقی و با احترام برخورد میکرد شخصیتش خاص بود و یجورایی پیچیده همین باعث میشد بهش کنجکاوی کنم درست همون دلیلی که اون به من کنجکاوی میکرد.شایان 22سالش بودو دو سال از من بزرگتر بود.یکی از همون شبها که توی گروه میدیدمش اومد باهام حرف زدنو پرسید که چرا همیشه ناراحتم.نمیدونم چه حسی بود که منو تحریک میکرد تا داستان زندگیمو براش تعریف کنم اونم خیلی خوب گوش میکردو راهکارهای خوبی بهم میداد و این شد که شایان شد سنگ صبور شبهای من.تا صبح به حرفام گوش میدادو ارومم میکرد.همیشه بهم میگفت تو خیلی خوبی مهربونی جذابی صادقی معصومی اخلاقی داری که تو دخترای دیگه همشو باهم ندیدم.شنیدن این کلمه ها واسم عادی بود اما نه از زبون اون.خیلی واسم جالب بود که پسر مغروری مثل اون اینجوری تعریف میکرد ازم.اونم دردو دلا و مشکلاتشو میگفتو باعث میشد روز به روز بهم نزدیک تر بشیمو ناجور اعتماد منو به خودش جلب کرده بود.یادمه یه شب بهم گفت از چت قطع بشمو فردا بیام.

گفت نپرسم واسه چی که فردا بهم میگه.منم به حرفش گوش دادم چون میدونستم شایان هیچ حرفش بی دلیل نیست.فرداش یه پی امی گرفتم که بهم گفته بود داره کم کم عاشقم میشه اما چون میدونه من قبولش نمیکنم میخواد واسه همیشه ازونجا بره که احساساتش درگیر نشه و ازم خداحافظی کرده بود.خیلی شکستم.سنگ صبورمو از دست داده بودم واسه همین عصبی شدمو باهاش دعوا کردم که چرا رو حرفاش پابند نبود اونه بهم قول داده بود که دوست همیشگیم میمونه اما رفیق نیمه راه شده بود.ساعت2نصف شب بودو دیگه امیدی واسه اومدنش نداشتم همین که میخواستم قطع بشم دیدم ایدیش روشن شد.اون شب خیلی بحث کردیم اما بهم گفت اگه دوستش بشم دیگه نمیره.طی تصمیم ناگهانی قبولش کردم.باورش نمیشد.همیشه توی رابطمون میگفت ساحل فک میکردم سرکارم گذاشتی اخه تو کجا و من کجا تو خوشگلی خوبی اما من چی؟تو ازم سر تری.دقیقا اولش همین بود.

میخواستم دوستی با اونو یبار امتحان کنم اما اون ابراز علاقه های شدیدی میکردو میگفت که تو فرشته ای.نمیدونم چیکار کردم که تو تو راهم قرار گرفتی.اون شبا با پسرای دیگه دعوام میشد که من که قرار بود با کسی دوست بشم چرا اونارو انتخاب نکردم.مسخره بود که انقد گیره یه دختر اینتر نتی بودن.حتی واسه جدا شدنم به منو شایان هم تهمت میزدن که از هم متنفر بشیم اما ما قول داده بودیم که فقط همو باور داشته باشیم.روزا میگذشتو من به شایان فقط یه حس عادت داشتم اما اون عشقشو به پام میریختو واسه اثباتش هر حمایتی میکرد.هروز باهم چند ساعت حرف میزدیمو همدیگرم دیده بودیم.تا اینکه اصرار شایان واسه ازدواج زیاد شده بود.اما من هیچوقت نمیخواستم با کسی ازدواج کنم که سرنوشتم مثل مادرم نشه اما اون قول بهترین زندگی عاشقانرو بهم میداد ولی من هنوزم بهش هیچ احساسی نداشتم.میخواستم هرطور شده ازش جدا بشم اما هر سری یه حرفی میزد که نخوام دلش رو بشکنم.بلاخره تصمیم خودمو گرفتم.امروز هرچیم که بشه جدا میشم.بهش اس ام اس دادم که بیا چت میخوام باهات حرف بزنم کار واجبی دارم.اونم بهم گفت که بیا چت دقیقا منم کار مهمی دارم.رفتم اونجا و با اصرار من اون اول شروع به حرف زدن کرد.میگفت که شبا که همش خون بالا میاورده و دکترا تشخیص سرطان معده دادن.قراره که بره امروز جواب ازمایشات اخرو بگیره اما میگفت که شاید مردنی باشه.دنیا دور سرم چرخید.هق هقم اتاقو پر کردو فکر اینکه بمیره دیوونم میکرد.اونجا بود که فهمیدم طاقته نبودنشو ندارمو با خدا عهد کردم که دیگه اذیتش نکنم و تا اخر کنارش بمونم انقد گیر مریضیش بودیم که فراموش کرد بپرسه چیکار داشتم منم حرفی نزدم.بلاخره جواب ازمایش اومدو خدارشکر سالم بود فقط شستشوی معده دادو چندروز بستری بود.ازون موقع به بعد ما خیلی نزدیک شدیمو برناممون واسه اینده جدی تر شده بود که خانوادش فهمیدن.خیلی مذهبی بودنو تهدیدش میکردن ازم جدابشه واسه همین همیشه باهم دعوا داشتن اما تو روی همشون وایمیستادو قول میداد منو کنار نمیزاره.عید امسال بود داشتیم باهم حرف میزدیم.شایان خیلی پکر بودو یکم بی محلی میکردو دلیلش خستگیه کارو دانشگاهو گیر خانوادش بود.

منم خیلی ناراحت بودم اما سوم عید بود که اخلاقش عوض شد خیلی خوشحال بودو گپ میزد.بین حرفاش بهم میگفت که ما که قراره بلاخره ازدواج کنیم پس چرا من دستاشو نمیگیرم.میگفت خوشگلم خیلی دلم میخوادپ ببوسمت اما من مخالفت میکردم چون میگفتم تو نامحرمی ولی این حرفا تو کتش نمیرفت میگفت که تو اعتقادت درست نیس اما بلاخره متقاعد شد.گفتم شایان سر این قضیه که ازم ناراحت نیستی نمیخوای بزاری بری که؟یهو عصبانیشد پشت پا زد به هرچی رابطس.گوشیشو رومن خاموش کردو جواب اس ام اس هامو نداد.اونشب تا صبح گریه کردمو همدم دردو دلامو کمکام دوست چندین سالم مریم بود.فرداش باهاش حرف زدم اما اون میگفت تو بهم بی احترامی کردی که من تورو واسه این چیزا میخوام که تو اوکی ندادی من کات میکنم.گفتم خب تو با کات کردنت داری همینو اثبات میکنی گفت نمیتونم دیگه پیشت برگردم.گفتم حرف اخرته؟گفت اره....منم حرفای دلمو زدم که دلمو بدجور شکستو تازه داشتم به یه مرد اعتماد میکردمو فکر میکردم تنها نیستم اما تو همشو خراب کردی
گفت میخواستم برگردم اما چون اینو گفتی دیگه نمیام.....ارتباط ما قطع شد.حس میکردم یجای کار میلنگه.از طرفی میگفت نمیخوامت اما از طرف دیگه به بهونه های مختلف زنگ میزد یا اس عاشقونه میداد. دشمنای چتیمو حسودا هم خیلی اذیتم میکردنو زخم زبون میزدن.عزممو جذب کردم و به کمک مریم تصمیم گرفتم که بلاخره تکلیفمو روشن کنم.اونشب تا صبح کلی باهاش حرف زدم.اما اخرش گفت که ازت متنفرم نمیخوامت دست از سرم بردار..میگفتم مگه رابطه الکیه که تا قهر کردی پشت پا بزنی مگه من چیکارت کردم اما اون کینه ای بود.

خیلی افسرده شده بودمو دوباره به قرصای اعصاب قوی رو اورده بودم تو یه هفته 10کیلو لاغر شده بودمو اعتصاب غذا کرده بودم حتی به نصیحت های مادرمم که میگفت هیچکس به اندازه وجودت ارزش نداره گوش نمیدادم.میخواستم بمیرم همش عذاب میکشیدم که من باعث شدم اون ازم دوربشه.این وسط پسری دیگه با اسم پژمان که من داداش صداش میکردم بهم کمک میکرد.ابراز علاقه زیاد میکردو من جدی نمیگرفتم تا اینکه خود شایان بهم گفت با پژمان باشم داشت خون خونمو از بیغیرتیه شایان میخورد.پس کو اون پسری که یه ماه بازداشتگاه افتاد چون یکی که بهم فحش داد تو خیابونو زده بود؟دیگه دیوونه شده بودم.به همه الکی میگفت که من بهش گفتم تو لیاقتمو نداری اونم ازم جدا شده تا از سرزنش های دوستاش واسه این همه اذیت شدن من در امون بمونه.بلاخره قفل دهنشو باز کردم.میگفت که مریضیش هنوز خوب نشده و مردنیه.میخواست من ازش متنفر بشم تا برم دنبال زندگیم.از طرفیم جلو خانوادش کم اورده بود نمیتونست باهام بمونه.ولی مریم که از همه چیز باخبر بود این شب ها خیلی باهاش حرف زد که عقب نکشه اما این سری یه داستان دیگه تحولیم داد که قراره با دختر داییش ازدواج کنه بره کانادا واسه درمان.دیگه اب پاکی رو دستم ریخته شد.کشیدم کنارو روز به روز داغونتر میشدم اما کاش میفهمیدم که اینا همش بهونستو حیف اون دروغ گوی ماهری بود.دیگه بیخیالش شدم.داستان منو احوال من انقد ناراحت کننده بود که تغریبا همه تو چت فهمیده بودنو دلداریم میدادن که یه شب شایان بهم زنگ زد.یک نصفه شب بود.یکم باهم حرف زدیمو میگفت که داییش مرده عروسی کنسل شده.ازم میخواست که دوباره برگردم پیشش تا زمانی که زندست.منم قبول کردم.اون شبا خیلی خوشحال بودم اما حس میکردم محبت های شایان مثل روزای اول خالص نیستو ظاهریه.نزدک یه ماه همینجوری کنارهم بودیم که وقت بستری شدنش فرا رسید.بهم گفت اگه برگشت تا اخر میمونه اما اگه نیومد حلالش کنمو به خاکش سر بزنم.یه هفته گذشتو بی خبر بودم.مثل همیشه با مریم حرف میزدمو درد دل میکردم که پسری اومد تو پی ویم.حرف زدنش کپ خودش بودو همش راجبه خودش ازم سوال میپرسید.فهمیدم خودشه چون حتی تیکه کلماتشم خودش بود.از عصبانیت منفجر شدم اما به رو نیاوردم میخواستم مطمئن بشه عاشقشم.اون شب رفتو فردا شب همون ایدی روشن شد.با مریم قرار گذاشتم تا منم با ایدی جدید برم تا بفهمم خودشه یا نه.

دیدم داره ناجور نخ میده بهم شماره داد.شماره خودش بود.خاموش شدو رفت.از مریم خواستم اون جای من بهش اس بده چون خط دیگه نداشتم.مریم دوسته صمیمیه شایان هم بودو اونو ابجی صدا میکرد واسه همین از تایپیدن مریم زود شناختشو بهش گفت فهمیدم اون ایدی کار ساحل بود بهش بگو بره گمشه نمیخوام ببینمش.اما فرداش بهم زنگ زدگفتم اینجوری بیمارستان بودی؟میگفت اون دوستم بودو تو با اون لاس زدی من نبودم.بهم خیلی برخورد.گفتم اگه واقعا دوستت بود بهتره بری تاریخچه رو بخونی تا بفهمی بهم تهمت زدی.اونم همینکارو کردو ازم معذرت خواست اما گفت نمیتونم پیشت بمونم دیدم اینم بهونه جدیدشه.وقتی مشکل حل شده بود چرا نباید میموند؟
وقته خداحافطی بهم گفت حواسم به دوستام باشه اکثرن ادمایه درویین با این حرفش منو بدجور به مریم شکاک کردوهرچی هم که گفتم اسم اون ادمو بده بهم نداد.دخترای حسود دورم زیاد بودن اما شک من به مریم بود.قرار بود دیگه حتی تو چت بهم سلام نکنیم واسه همین نمیتونستم بهش زنگ بزنم.دلم طاغت نیاوردو زنگ زدم.بهش گفتم واسم مهم نیس با دوستم باشی یا نه فقط بهم بگو اون مریمه یا نه؟میخوام کسی که از خواهر بهم نزدیک تر بودو بشناسم.این روزا حرکات مشکوکی از نفس دیده بودم.بهم میگفت با شایان دیگه حرف نمیزده و قسم خاک مرده خانوادشو میخورد اما وقتی با ایدی شایان که پسوردشو داشتم وصل میشدم میدیدم پی ام داده.دیگه روانی شده بودم اما اون میگفت من عوضی نیستم با کسیکه مثل خواهرمه رفیق بشم بای.با خود مریم حرف زدم میگفت که اشتباه پی ام داد ه و قضیه رو خیلی خوب ماست مالی کرد.

شبش مثل همیشه رفتم به اون خراب شده تا با مریم دردو دل کنم که بهم گفت:وای ساحل شایان بهم گفته که تو این مدت خیلی زیر نطرت داشتمو شدیدا عاشقت شدم.تو خیلی دختر خوبی هستیو تازه فهمیدم اونیکه واسه زندگی میخوام تویی حتی با مادرمم حرف زدم.داشتم سکته میکردم امکان نداشت...اما مریم با ابو تاب از شایان حرف میزدو خاک خانوادشو قسم میخورد که حتی با مادر شایان هم حرف زده میخوان بیان خواستگاریش اگه جواب مثبت بده.
من که انگار عزیزترین کسم مرده باشه با غم محسوسی گفتم جواب تو چیه؟گفت نمیدونم
گفتم یعنی چی؟
گفت تو عاشقشی من بهش جواب نمیدم اما اونم دست بردار نیست
گفتم اگه نبودم قبول میکردی؟
گفت اره
گفتم خیلی پستی که دست رو دوست پسر خواهرت گذاشتی این همون معرفتت بود که دم میزدی؟
بهش برخوردو مگفت باهات شوخی کردم اما گفتم من تواین موقعیت باهات شوخی دارم مگه؟که گفت از لج توهم شده قبول میکنم
بحث میکردیم هر سری سر یه موضوع میگفت قبول میکنم.
یه بار به شوخی یه بار از لج من یه بار چون خود شایان ولش نمیکنه یه بار واسه اینکه تلافیه حرفای منو دراره و یه بار واسه این که من جواب خوبیاشو این دادم.چه جالب طلبکارهم شدم.ارمیتا یکی از دوستامون از طریق خود مریم فهمید که این بلا سرم اومده
دلداریم دادو گفت که اون این بلارو سر اونم اورده بعد ها معلوم شد که سر خیلی ها اورده و اون اصلا دختر سالمی نیست......
همه یجا جمع شدنو بهش فحش دادن.اما اونو شایان با کمال پررویی گفتن که عاشق هم هستنو به کسی هم ربطی نداره منو خیلی تحقیر کردن.قراره ازدواجشون هم همین22شهریوره امساله........یک ماه همینجوری گذشتو خبر عشق بازیاشون کل اونجارو برداشته بودو منو داغون میکرد.اما زود فراموشش کردمو به مریم گفتم خیلی ممنونم که به ازای بدبخت کردن خودت منو خوشبخت کردی.

اینو بدون که اگه شایان موندنی بود برای من میموند این رابطه نزدیک دوسال طول کشیدو واسه تو بهمش نمیزداونم واسه تو که نه قیافه داری نه نجابتو نه هیچ چیزه دیگه.درست بعد گذشت یه ماه شایان بهم گفت که همه اینا فیلم بود تا طلافیه شکاکیه منو دربیاره منو امتحان کنه که چقدر دوسش دارم اما فهمیدم که یه خواب تازه واسم دیده.التماس میکرد برگردم اما من دیگه این رابطه ای که همش توش اشکو گرییه بود رو نمیخواستم رابطه ای که نزدیک بود منو به مرگ بکشونه.اون التماس میکردو من برنمیگشتم مریمم میخواست حلالش کنم چون ادعا میکرد که شایان اونو به خاک خانوادش قسم داده که براش مقدسه و ازش خواسته که تو امتحان کردن من کمکش کنه و خوشحال بود که اینکارو کرده چون میگفت با خراب کردن ابروی خودم به شایان فهموندم که عشق واقعیش تویی.اما این حرفا تو کتم نمیرفت دیگه یه درصد بهشون اعتماد نداشتم اما شایان همچنان پا فشاری میکرد که بهش یه فرصت بدمو قبول داشت که منو اذیت کرده.قبول کردم که برگرده اما خدا میدونست که فقط میخواستم انتقام خون گریه کردنامو ازش بگیرم.ولی هرکاری میکردم نمیتونستم ساحل قبل بشم تا شک نکنه سر همین بهم گفت که اگه اذیت کنم دوباره برمیگره پیش مریم.

سر همین دوباره دعوامون شدو اون با وقاحت تموم بهم فحش ناموس دادو گفت که قصدش از برگشتن اذیت کردن دوباره من بود که بخواد بهم بخنده.مریمم بهم گفت که اونا همین 22عقد میکنندو هیچ چیزشون فیلم نبوده اوانا عاشق هم شدن.بهش گفتم اینایی که تو الان واسشون ذوق میکنی واس من خاطرست یادت باشه شایانی که بهش تکیه میکنی یه روز تکیه گاه من بود هرچقدر واس من محکم بود واسه توهم میمونه.بعدا فهمیدم که حتی خونه مریم هم رفته پس باهم رابطه هم داشتن چون مریم قبلا هم رابطه داشته بوده دختری که تنها تو خونه زندگی میکنه معلومه که واسه چی یه پسرو یه هفته خونش راه میده.بهم خندیدو گفت که شایان ازت استفاده کردو رفت با لبخند خالصی گفتم اتفاقا چون نتونست ازم استفاده کنه اومد سراغ تو که خوب بلدی بزاری ازت استفاده کنن.فهمیدم داره سکته میکنه از حرص اما حقش بود اونم کسی که خداو پیغمبرو خاک مرده هاشو به دروغ قسم میخوره بیشتر از اینا بید بکشه.بهش گفتم شایان مال تو اگه واقعا برمیگشت هم نمیخواستمش چون مثل تو عادت به استفاده از جنس دست دوم ندارم مخصوصا که فهمیدم 4تا ایدی دیگه هم داشته و با هرکدوم با چندنفر دوست بوده.گفت پس دیگه اویزونه شوهرم نشو بازم با همون لبخند گفتم که عادت ندارم دست تو کاسه کسه دیگه بکنم مثل تو.تو اون شوهرعوضی تر از خودتونم دیگه مزاحمم نشین.اینجا بود که این رابطه واسه همیشه تموم شد.خدامیدونه چی کشیدمو چقدر شکستم.مگه من گناهم جز عاشقی چی بود که انقدر بازیم دادن؟
دیگه ازون به بعد از همه میترسم مخصوصا از کسی که بهم میگه مثل خواهرم میمونی
دیگه از هیچی ناراحت نیستمو فراموششون کردم با اینکه میدونم فردا یعنی22روز عقدشونه چه راست چه دروغ.
دیگه فقط به خودم فکر میکنمو به هیچ کسی هم اعتماد ندارم
اون عوضی باعث شد که به دوست 10 سالمم بی اعتماد بشم اونم بعد 10 سال دوستی.
از اوناییکه این داستانو میخونن خواهش میکنم التماس میکنم که به هیچکس اعتماد نکنن
منیکه انقدر شکاک بودمو انقدر بی اعتماد اینجور بهم خیانت شد شماها گول حرفای هیچکسو نخورید مخصوصا این پسرای اینترنتی.

واسه منم دعا کنید که زودتر خوب بشم چون مشکلات روحی روانی هنوزم ولم نکرده.
خیلی واسم دعا کنید...........

نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم شهریور 1392 ساعت 19:59 توسط behzad

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

کاکی

آدرس نظر
جمعه ۳۰ خرداد ۹۳
۲۲:۱۱
گزارش تخلف

برای من دوران عقد هم بهترین دوره زندگیم بود هم بدترین!!
آدم تکلیفش با خودش معلوم نیست.اگه یه کم مقید باشی برای هر کاری هم باید رضایت پدر رو جلب کنی هم شوهر.عشقولانه هاو سوتی های ناشی بازی اوایل خیلی خوبه و میتونه تا آخر عمر خاطره بشه با یادآوری ش لبخند بیاد روی لبت.ولی آشنایی وسازگاری با یه خانواده جدید و فرهنگ جدید میتونه یه کم سخت باشه.بعلاوه فکر کردن به هزینه های شروع زندگی که سرسام آوره.ولی باز به نظرم لازمه.آدم تو محرمیت خیلی چیزا دستش میاد که تو دوران نامزدی بدون عقد نمیتونه کشفشون کنه گرچه تو هیچ کدومشون به اندازه وقتی که زیر یه سقف رفتین نمیشه از هم شناخت پیدا کرد.
به شخصه روز بعد عروسیم آروم ترین روز زندگیم بود.چون تمام استرس های دوران نامزدیم تمام شد و وارد زندگی شدم که مسئولیتش با خودم و شوهرم بود نه کس دیگه ای.

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

متاهل

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۰۸:۴۹
گزارش تخلف

خیلی دلتم بخواد!!!
دوران خوشیتون همون دوران عقده. تا میتونین خوش بگذرونین که بعد عروسی فرصتش کمتر پیش میاد. گفته باشم...!!!

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۰۹:۳۹
گزارش تخلف

این قدربدم میاد از اونایی که میگن دوران عقد بهترین دورانه.آدم میترسه نکنه بعدش وحشتناکه.آخه خیلی با حسرت میگن .بخصوص دخترا اینو میگن .فک کنم بعد عروسی دیگه واقعیت ها لو میره شوهره تازه میفهمه کلاه سرش رفتههههههههههههه دیگه خوشی ها تموم میشهههههههههه.

خخخخخخخخخخخخ

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

shahruz be rana

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۱۰:۲۲
گزارش تخلف

خواهشا بگو که متنو از یه جای دیگه کپی کردی و همشو تایپ نکردی؟؟؟!!!!!

ممنون از متنت... خیلی آموزنده بود.

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

به کاکی

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۱۰:۴۹
گزارش تخلف

کاکی یعنی چی؟

از مشکلاتش بیشتر میگی؟

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

زری

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۱۲:۲۸
گزارش تخلف

تو یکی از پست های دیگه نظر دادم و نوشتم به سایه خودتون هم اعتماد نکنید. حالا قضیه داستان رعنا خانمه. آدم این همه با خانوادش زندگی میکنه، با دوستاش و... بازم زیر پاشو خالی میکنن چه برسه به فضای مجازی.

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

neda

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۱۳:۳۷
گزارش تخلف

رعنا جان ممنون

خیلی متن جالبی بود

یکی هم هست که به من میگه خواهرم

درسته تا حالا اصلا مورد خاصی ازش ندیدم ولی باز بهش اعتماد نداشتم

و خوشحالم که ابه هیچ وجه عتماد نکردم...

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

داوود

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۱۴:۵۳
گزارش تخلف

اتفاقا کاملا باهات موافقم!
من الان 9 ماهه که عقدم و مشکلات رو بیشتر از خوبیاش میدونم (شاید بعدا به اشتباهم پی ببرم اما الان نظرم اینه!)
قبل از عقد همه چی دست خودم بود (کی برم؟کجا برم؟ تا کی بخوابم؟چی بخرم ؟برای کی بخرم؟...) اما الان هرکاری باید هماهنگ شده باشه و اگه خونواده ام بخوان چیزی واسه خانوم بخرن باید کلی فیلم و سیاسی بازی در بیاریم که هیچ کس ناراحت نشه (هم سلیقه خانوم در نظر گرفته بشه ، هم خونواده نفهمن که این سلیقه خانومه !!!!!!
نه رابطه جنسی درست و حسابی هست ، نه میشه مسافرت رفت ، از همه مهمتر قبلا یا خونه بابا بودیم یا با دوستان ! الان بیشتر وقت رو باید خونه همسر باشیم و زمان های دیروقت رو رفت خونه بابا که حاشیه های خودش رو داره
اصن بدترینش اینه که نمیشه درست و حسابی دعوا کرد و بحث کرد !!!!! (چون جلو پدر و مادرها که نمیشه!!! )

خلاصه که منم باهات موافقم و از دوران عقد خوشم نیومد در کل ! جالب اینجاس که همیشه عروس خانوما عجله دارن واسه عروسی اما خانوم ما برعکس هی میگه صبر کنیم

در ضمن اینم بگم که ما نیازی به شناخت و این حرفا نداریم (من 8 سال پیش به مدت 3 سال با همسرم هم دانشگاهی بودیم و بعد پدرشون با ازدواجمون مخالفت کردن تا اینکه 5 سال بعدش دوباره اجازه دادن و عقد کردیم)

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

رعنا

آدرس نظر
شنبه ۳۱ خرداد ۹۳
۲۰:۴۴
گزارش تخلف

سلام اقای نجفی میشه درمورد ایدز و مراقبتهایی که باید برای پیشگیری ایدزانجام داد را توضیح دهید

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

رعنا

آدرس نظر
يكشنبه ۱ تیر ۹۳
۱۹:۰۱
گزارش تخلف

سلام این داستان زندگی من نبود من این داستان را از وبلاگ
❤ هَمسَر عشق ❤ஜ روابط دختر و پسرکپی کردم

یک عالمه داستان های واقعی اموزنده از روابط غلط دوستی پسر ودختر هست میتونید برید بخونید و درس عبرت بگیرید

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

سلام

آدرس نظر
يكشنبه ۱۲ فروردين ۹۷
۲۲:۴۲
گزارش تخلف

منم بدم میاد خسته شدم از دو سال عقد

جدیدترین نظرات - برو بالا - آخرین نظر - اولین نظر

اگر اطلاعات بیشتری در این مورد می خواهید، با ↓گوگل↓ در خانواده برتر جستجو کنید
نظر شما تائید یا ماندگار خواهد شد اگر عاری از توهین، تحقیر، تهمت، تمسخر، شایعه پراکنی و نظرات گمراه کننده باشد - لطفا در مورد موضوع اصلی پست نظر دهید - برای مطالعه سایر شرایط تائید نظر، از صفحه "قوانین تائید نظرات کاربران در خانواده برتر" بازدید بفرمائید.

اعتراض به عدم تائید یا سانسور شدن نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها

دسترسی سریع
جدیدترین نظرات برو بالا (گوشی)

به وبلاگ خانواده برتر خوش آمدید.
ویژگی های اصلی خانواده برتر:
1 - می توانید با هویتی ناشناس، در مورد مسائل مربوط به ازدواج، مدیریت خانواده و ... سوالات خود را مطرح کرده و از سایر کاربران مشورت بگیرید.
2 - سایر کاربران راهی برای ارتباط گرفتن در خارج از وبلاگ با شما ندارند، مگر این که خودتان بخواهید، بنابراین بدون نگرانی از بابت افشای شماره تماس، آی دی، ایمیل و ...، می توانید در بحث ها شرکت کنید و به دیگران مشورت بدهید.
3 - اگر خود را مصلح اجتماعی می دانید، می توانید با توجه به قوانین وبلاگ، مطالبی که خودتان نویسنده ی آن ها باشید را در پست های مستقل ارسال کنید.
4 - در خانواده برتر به طور رسمی افرادی تحت عنوان پزشک، مشاور، وکیل و ... نداریم، بنابراین پاسخ هایی که در وبلاگ خانواده برتر ارائه می شوند "جنبه مشورتی" دارند نه "مشاوره" . برای دریافت مشاوره به افراد متخصص مراجعه فرمائید.
5 - مطالبی که در خانواده برتر منتشر می شوند تنها جنبه اطلاع رسانی دارند و شما نمی توانید از آن ها به عنوان درمان و ... استفاده کنید. بنابراین قبل از اجرای آنها در زندگی، تصمیمات نهایی خود را با افرادی مورد اعتماد در میان بگذارید . شرعا و قانونا ، مسئولیت آسیب های وارده به خاطر عدم اجرای این توصیه بر عهده ی خود شخص خواهد بود .
---------------------------
حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی، نخست، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است.
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان، واگذار تا در آن نقادی کرده، بهترین را برگزینند؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است.

دنبال کنید. دسترسی سریع برو بالا

لینکدونی

دسترسی سریع برو بالا

جدیدترین نظرات تائید شده

۲۰ مهر ۰۳، ۰۲:۲۵ - نویسنده: عجب صبری خدا دارد
یه روزی اومدم اینجا یه متن دلتنگی گذاشتم یه بی معرفت یه هرزه یه بی ..... نمی‌دونم واقعا چی بگیم که لایقش ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه دلنوشته های خانواده برتری ها - 2) تعداد نظرات پست (۴۰۹) - (۱۶۲۶۸ بازدید توسط ۱۰۳۳۱ نفر)
۲ مهر ۰۳، ۰۷:۴۳ - نویسنده: دخترماه‌پیشونی
و‌همچنین آقای ناصردولت آبادی وپسرشون آشیخ جعفرروچطور؟؟میشناسید یاراه ارتباطی باهاشون سراغ دارید؟یاکسیو میشناسیدکه‌بتونه دراین زمینه کمکم کنه

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۹ شهریور ۰۳، ۰۹:۰۵ - نویسنده: هلی
چطوری مشکلمو بیان کنم و مشاوره های دوستان رو ببینم؟ زدین بخش نظرات و ارسال سوال ولی وقتی میزنم روش چیز مفیدی ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱۶ شهریور ۰۳، ۰۲:۴۶ - نویسنده: ملورین. جعفری
سلام من نسبت به مرد ها به شدت تنفر دارم من وقتی ۱۷ سالم بود یک مردی با هزار تا التماس با من اوکی شد ، همون ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۹ شهریور ۰۳، ۱۳:۱۹ - نویسنده: پرینازم ...
سلام آقای نجفی بزرگوار امیدوارم که حالتون خوب باشه. من قبلاً یه کامنتی می‌دیدم شخصی می‌گفت کاربر قدیمی هستم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۵ مرداد ۰۳، ۰۰:۳۰ - نویسنده: سمانه
سلام من ۳۴ سالمه یه خواستگاری دارم که ۴ ماه باهاش رفت و امد کردم ولی من هیچ حسی به ایشون پیدا نکردم، علی رغم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲۴ مرداد ۰۳، ۰۷:۳۲ - نویسنده: Shirin
سلام وقتتون بخیر آقای نجفی یعنی این وبلاگ دیگه هیچ وقت به روال سابق برنمی گرده ؟

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۷ مرداد ۰۳، ۲۲:۵۲ - نویسنده: لیلی
سلام‌. ساقی جانِ اهل شیراز اگر هنوز به اینجا سر می زنی بگو تا یه راه ارتباطی بدم. دلم برایت تنگ شده:)

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۱۶ مرداد ۰۳، ۲۳:۴۶ - نویسنده: ریحان ...
سلام. امروز هفتمین سالگرد آیدا بود . آیدای عزیزم روحت شاد

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (متاسفانه خانم آیدا ( پاسخ دهنده به سوالات پزشکی) رو از دست دادیم) تعداد نظرات پست (۱۳۲) - (۱۲۵۴۳ بازدید توسط ۸۸۷۷ نفر)
۸ مرداد ۰۳، ۰۰:۵۴ - نویسنده: مونا
سلام به نظرم رزبلاگ خیلی بهتره

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۶ مرداد ۰۳، ۱۸:۱۵ - نویسنده: مروان الشقب
چقدر اینجا سوت وکور شده....

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه شخصی مروان الشقب) تعداد نظرات پست (۱۹۵) - (۸۵۰۱ بازدید توسط ۵۴۱۱ نفر)
۱ مرداد ۰۳، ۱۴:۴۱ - نویسنده: آرام
سلام وقت بخیر. تاییدیه فعالیت من در وبلاگ انجام شده؟ چون پیامی نیومده برایم و چطور باید با عضویتم وارد بشوم

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱ مرداد ۰۳، ۱۱:۳۳ - نویسنده: سلام
به سوسن ۶۶ وقتی می خوای کد امنیتی رو بزنی صفحه کلید رو انگلیسی کن

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱ مرداد ۰۳، ۰۰:۱۲ - نویسنده: سوسن۶۶
سلام میشه لطفا کدامنیتی وبلاگ جدید رو موقعی که میخوایم نظر بدیم ورش دارین اصلا نمیتونم کامنت بزار گوشیم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۰ تیر ۰۳، ۰۸:۱۱ - نویسنده: علی
سلام خسته نباشید من برگه معافیت تحصیلی رو برا گزینش درجه داری پرینت گرفتم شب اش رفتم پایگاه اونجا گم کردم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲۰ تیر ۰۳، ۰۱:۳۸ - نویسنده: ونوس
ممنونم آقای نجفی دیدم آدرس جدید و اصلا خوب نبود خوشم نیومد اینجا مگه چش بود آدم سرگیجه میگیره چشم نواز ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۰ تیر ۰۳، ۰۰:۱۸ - نویسنده: هدی
در ادامه سوالم با توجه به پاسختون ، چطوری باید متوجه بشم که همسرم نظرش در مورد ** ***** چیه چون نمی تونم در ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲۰ تیر ۰۳، ۰۰:۰۷ - نویسنده: یاسمن
سلام خسته نباشید من خانواده ام اهل نماز و روزه و خیلی با ایمان هستن ولی چادری نیستند (حجابشون کامله) و نسبت ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۱۹ تیر ۰۳، ۰۰:۱۳ - نویسنده: هدی
سلام خسته نباشین یه سوال کوچیک دارم پسرای مذهبی و اهل هیئت و... ****** ** ******* رو مکروه یا کلا اشتباه می دونن و ازش اجتناب می کنن؟

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۱۸ تیر ۰۳، ۰۳:۲۲ - نویسنده: نچ
سایت جدید افتضاحه. مهم تریناش: با موبایل لیست کامنت های جدید نمیاد . درحالیکه‌ قالب قبلی ینی اینجا میاد پست ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۶ تیر ۰۳، ۱۰:۴۸ - نویسنده: ونوس
آقای نجفی سلام دقیقا کی شروع میکنید چرا اینجا خاموش شده اینقدر حوصله ندارید بهتر نیست کلا جمع بشه اگر نه خب یه کار ی بکنید دیگه

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۱ تیر ۰۳، ۱۷:۴۷ - نویسنده: فاطمه رحمانی
سلام. من بخاطر شرایط خاص و معلولیتی که در دستها دارم، در دستهام با محدودیت حرکتی مواجه هستم و همیشه دنبال ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (چکار کنم که چادرم ثابت بمونه و عقب نره؟) تعداد نظرات پست (۴۹) - (۴۱۳۸۳ بازدید توسط ۳۱۵۳۵ نفر)
۹ تیر ۰۳، ۰۰:۵۵ - نویسنده: خاویار
لطفا وبلاگ برگردونید به حالت قبل توروخدا اونجوری خیلی بهتر بود

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۳ تیر ۰۳، ۲۲:۵۶ - نویسنده: ناشناس
نجفی با اینجا چیکار کردی ؟ اینجا یه زمانی خیلی پربازدید بود... نمی بینی چه سوت و کور شده ! همه چی رو برگردون به سیاق سابق

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۳۱ خرداد ۰۳، ۱۷:۰۹ - نویسنده: رها
ب نظرم ادامه نده این وبلاگ دیگه بازدیدی نداره با وجود این همه شبکه های اجتماعی در همون زمام مورد توجه بود

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۳۱ خرداد ۰۳، ۱۱:۴۳ - نویسنده: ریحانه
ما تازه عروسی کردیم البته یه ساله عقدیم. همسرم خیلی پسر خوبیه. کاری و مهربون هست و قیافشم خوبه. ولی همش ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۳۱ خرداد ۰۳، ۰۹:۰۰ - نویسنده: سمانه
سلام. ببخشید سوال من درباره موضوعات سایت شما نیست در واقع من کمک میخوام چند ساله دارم تلاش می‌کنم هیچکسی کمکم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۷ خرداد ۰۳، ۲۰:۰۲ - نویسنده: njj jbh
در رابطه با نظر بالا گوش دادن به آهنگ هم سود داره هم ضرر(تاثیرش روی ضربان قلب و آسیب به گوش و...)اگه خواستید ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (چرا در درس خوندن، از تلاش هام نتیجه نمی گیرم؟) تعداد نظرات پست (۳) - (۱۹۹۴ بازدید توسط ۱۵۱۹ نفر)
۲۶ خرداد ۰۳، ۲۳:۲۳ - نویسنده: ریحان ...
سلام.تو‌گوگل این‌سوالو‌سرچ‌کردم. اومدم‌‌اینجا،کامنتا رو خوندم،تا اینکه دیدم ریحان‌‌نامی که احتمالا خودم‌بودم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (شده که جرأت نکنید از دختر مورد علاقه تون خواستگاری کنید) تعداد نظرات پست (۲۵) - (۳۸۹۵ بازدید توسط ۳۰۹۵ نفر)
۲۶ خرداد ۰۳، ۱۳:۱۱ - نویسنده: mammad
اونقدر فضاهای آزاد برای شیر نظر و عقیده هست که بنظرم شماها پولتون رو اینجور دور نریزید بهتره

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۵ خرداد ۰۳، ۲۰:۲۷ - نویسنده: کاردان
لطفا معرف ازدواج دایم غیر سودجو و خیر واقعی معرف کنید جهت اقایی ۲۴ ساله و از هر لحاظ مناسب / دختر خانم مومن ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۵ خرداد ۰۳، ۱۷:۱۲ - نویسنده: حامد
نجفی جون میون کلامت یه سوال داشتم تاپیک یه خانوک بچد عنوانشو یادم نیست میگفت شوهرم برام لباس و اینا نمیخره ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۲ خرداد ۰۳، ۱۳:۲۷ - نویسنده: 💖💖🤍
ببخشیدمیشه پستهاییکه کاربرسارمین توشون کامنت گذاشتن رو بزاریدلینکشونو

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۲ خرداد ۰۳، ۰۷:۱۶ - نویسنده: دخترماه‌پیشونی
https://khbartar.blog.ir/post/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%A...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۰ خرداد ۰۳، ۱۳:۲۴ - نویسنده: دخترماه‌پیشونی
سلام جناب آقای نجفی خداقوت ببخشیدامکانش هست اون پست هایی که من توشون نظردادم روبرام بزارید لینکشونوبتونم ببینم

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱۷ خرداد ۰۳، ۰۲:۰۱ - نویسنده: شوکولات #
ممنونم ازتون خیلی لطف کردین و اینکه میخواستم بدونم میتونم عضویت در بیان رو کامل حذف کنم؟اگه آره چطور؟میشه راهنمایی کنید لطفا

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱۶ خرداد ۰۳، ۰۰:۳۲ - نویسنده: شوکولات #
سلام آقای نجفی میشه لطف کنید کل نظرات بنده رو با نام کاربری شوکولات # پاک کنید؟ شوکولات #

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱۵ خرداد ۰۳، ۱۵:۰۷ - نویسنده: یونگیی مری می
نیعععع بستگییی دارههه ممکنه بعضی تایپای شخصیتی که درونگران بهتره با دذونگراها باشن ولی از نظر کارشناسای mbti ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (آدم درونگرا صرفا باید با آدم درونگرا باشه؟) تعداد نظرات پست (۱۵۹) - (۱۷۴۰۹ بازدید توسط ۷۸۷۷ نفر)
۱۱ خرداد ۰۳، ۲۳:۳۶ - نویسنده: یونگیی مری می
به زیبا فکر کنم جده بهت خیلی بیاد

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (چه مدل چادری بهم میاد ؟) تعداد نظرات پست (۲۲) - (۱۴۸۱۲ بازدید توسط ۱۱۳۰۰ نفر)
۱۱ خرداد ۰۳، ۲۳:۳۴ - نویسنده: یونگیی مری می
به نظر من چادر حسنا بزنی عالیییه

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (چه مدل چادری بهم میاد ؟) تعداد نظرات پست (۲۲) - (۱۴۸۱۲ بازدید توسط ۱۱۳۰۰ نفر)
۶ خرداد ۰۳، ۰۲:۴۹ - نویسنده: محمد حسین مصطفوی
بعد از تقریبا یک دهه دوباره در وبلاگ آنلاین شدم و اولین نظرم میدم ، بنظرم به لحاظ مسائل امنیتی و ایضاً ف ی ل ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۳ خرداد ۰۳، ۱۵:۲۰ - نویسنده: فاطمه رحمانی
سلام. من برای فصل گرم چادر جلابیب رو می پسندم. چون به علت اینکه هم جلو بسته هست و هم روی سر کاپ داره و هم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (کدوم مدل چادر بهترینه ؟) تعداد نظرات پست (۱۵۶) - (۸۸۷۴۰ بازدید توسط ۶۶۳۱۴ نفر)
۲ خرداد ۰۳، ۱۵:۱۳ - نویسنده: Changiz
به زهرا واقعا فک میکنی اثر داره کارات!؟ خسته نکن خودتو ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲ خرداد ۰۳، ۱۵:۱۰ - نویسنده: Changiz
خوشم نیومد ... نمیشه فهمید کی نظرمون تایید میشه چرته

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۸ ارديبهشت ۰۳، ۰۱:۵۰ - نویسنده: Angel girl
قالب وبلاگ جدید افتضاحه کاش میشد همینجا رو ادامه داد

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۷ ارديبهشت ۰۳، ۲۱:۰۱ - نویسنده: jafar salimi
سلام آقای نجفی بابت کد خیلی ممنونم موفق باشید

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۲۳ ارديبهشت ۰۳، ۱۰:۰۸ - نویسنده: زهرا
با سلام . میخواستم دوستان تجربیاتشون راجع به دیسک گردن بنویسن . من دیسک گردن شدید دارم . دکتر گفت سنت پایینه ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲۲ ارديبهشت ۰۳، ۲۲:۰۵ - نویسنده: دنبال کننده خانواده برتر
با عرض سلام و خسته نباشید قالب سایت جدید اصلا شباهتی به اینجا نداره و حس خانواده برتر رو منتقل نمی کنه، اگه ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۲۰ ارديبهشت ۰۳، ۲۰:۰۸ - نویسنده: jafar salimi
سلام وقتتون بخیر شما قسمت بالایی هر مطلب یک باکس لینک مطالب تصادفی دارید اگر ممکن هست کد های باکس به من همب ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۱۸ ارديبهشت ۰۳، ۰۰:۱۲ - نویسنده: کاربر قدیمی ده ساله
سلام موافقم.. .. مخصوصا امکان ریپلای و پاسخ دهی بع کامنت ، بهترین راه برای رفع به حاشیه بردن پست ها بود ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۶ ارديبهشت ۰۳، ۲۰:۳۲ - نویسنده: مهندس منطقی به آقای نجفی
سلام ارادت؛ به نظر من بهترین کار ممکن را کردید. همه واقعا باید بتونن بدون محدودیت و به راحت ترین شکل ممکن ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۴ ارديبهشت ۰۳، ۱۰:۰۷ - نویسنده: لیلی
خوبه من دوست دارم سوال بپرسم ولی خب عضویت سوال کننده نبود راحت تر بود ،اگه عضو نباشه مگه چ اشکالی پیش میاد؟

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۲ ارديبهشت ۰۳، ۱۷:۴۶ - نویسنده: سهیل
سلام زیاد با گزینه امتیاز دهی به نظرات موافق نیستم چون باعث میشه عده ای بر اساس تعصب قبلی امتیاز بدن یه حالت ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (نظرسنجی در مورد ادامه فعالیت خانواده برتر در فضای جدید) تعداد نظرات پست (۲۱) - (۶۳۶۸ بازدید توسط ۴۶۸۴ نفر)
۱۱ ارديبهشت ۰۳، ۰۹:۵۴ - نویسنده: هانیه
معلم ... خیلی سبک و سنگین کردم چی بنویسم ،از یه طرف چهره ی بعضی از معلمای دوران تحصیلیم جلوی چشمم بود ، ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۱۰ ارديبهشت ۰۳، ۲۳:۰۰ - نویسنده: کارزان
سلام دوستان و آقای نجفی میبینم هنوز سایت به فرمت قبلی بر نگشته؟ به هر حال زنده باشید

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۴۴ - نویسنده: آروم
سلام ممنون خب چه جوری باید ثابت کنم که نظر منه،واسه خیلی وقت پیشه چه پیچیده در هرصورت مرسی

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۷ ارديبهشت ۰۳، ۱۷:۳۱ - نویسنده: یونگیی مری می
ببین چادرم مثل لباس مدلای مختلفش سلیقه ای و اینکه همونطور که هر لباسی به یکی بیشتر میاد چادرم اینجوری باید ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (کدوم مدل چادر بهترینه ؟) تعداد نظرات پست (۱۵۶) - (۸۸۷۴۰ بازدید توسط ۶۶۳۱۴ نفر)
۳ ارديبهشت ۰۳، ۲۱:۳۳ - نویسنده: Fa Ah
سلام آقای نجفی وقتتون بخیر فعلآ تصمیم ندارید سایت رو به روال قبل برگردونین؟ چون قبلاً گفته بودین شاید تو ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (ارتباط با مدیر (3)) تعداد نظرات پست (۳۵۹) - (۳۳۱۶۴ بازدید توسط ۲۱۹۷۴ نفر)
۳ ارديبهشت ۰۳، ۱۹:۱۹ - نویسنده: زهرا
عنوان: حمایت از مطالبه گری_ درخواست جلوگیری از اشاعه فحشا در نی نی سایت سلام. خسته نباشید. متاسفانه نی نی ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)
۲ ارديبهشت ۰۳، ۱۰:۰۶ - نویسنده: فاطمه زهرا
سلام دختری ۲۰ ساله هستم وقتی با مادرم میریم جایی خانما میان برای خاستگاری من با مادرم صحبت کنن ولی مامانم ...

خواندن ادامۀ این نظر در پست : (صفحه درخواست و ارسال مطلب، بیان مشکلات، دغدغه ها و ...) تعداد نظرات پست (۲۲۵) - (۲۱۹۵۱ بازدید توسط ۱۴۷۰۸ نفر)

دسترسی سریع برو بالا

برو بالا