سلام
دختر 25 ساله هستم 1 سال پیش توی جمع دوستام با پسری اشنا شدم که ارتباط شخصی نداشتیم حتی ازم شماره خواست و ندادم نوی جمع همه اسماشون و اطلاعاتشون رو غلط میگفتن خوب منم همین کارو کردم تا اینکه بهم علاقه مند شدیم و روابط تلفنی شروع شد و هر روز بیرون و....
از من شناخت خوبی بدست اورد کارم اخلاقم روحیاتم اما هنوز اسم و فامیل واقعیم رو نمیدونه و از خانوادم هر چی شنیده دروغ بوده!!!!!!!!!

چند روزه بهم پیشنهاد ازدواج داده من که ارزومه همچین مرد با غیرت و خوب و مسئولیت پذیری سایه سرم باشه اما به خاطر دروغ هایی که راجع به خانوادم گفتم نمیتونم بگم بیاد و هر بهانه ای میارم یه توجیهی میکنه حتی جلوم گریه کرد گفت فقط بگو منو میخای

دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره دچار بی خوابی و تشنج شدم خیلی دوستش دارم اما نمیشه نمیخوامم باهاش بازی کنم . 100 بار قسمش دادم نمیشه برو .

تو رو خدا بگین چیکار کنم؟ نمیتونم حقیقتو بهش بگم چون دیگه بهم اعتماد نمیکنه!!!! چجوری توجیهش کنم بره؟ چی بگم که از خواستگاری منصرف بشه؟!

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)