سلام
من خیلی وقته بعد چندین شکستی که خوردم از جنس زن متنفر شدم و حالم از هر دختری که شما بگید چه خوش اخلاق چه بد اخلاق چه زیبا چه غیر زیبا چه با دین چه بی دین از همه به هم می خوره و بدم میاد.
بیشتر همکلاسی هام وقتی ازم کمک می خوان ردشون میکنم و هر وقت بهم زنگ می زنن که کی دانشگاه میری و وایسا در دانشگاه با هم بریم تو کلاس و ... من به دروغ میگم جایی ام دیر میرسم چون از جنس دختر زده شدم واقع برای آینده ام میترسم.
اون همه احساس دل رحمی و ... رو دیگه ندارم و سیاه سیاه عین یخچال سردم بهم نگید سنت بالاتر بره بهتر میشی من الآن ۲۵ ساله هستم و قطعاً تو سن ۳۰ سالگی رمق الآن رو ندارم این رو خوب می دونید.
بیشتر کارها با موقعیت و امنیت شغلی خوب رو از دست دادم چون که دختر اون جا کار میکرد نرفتم چون تحمل نداشتم.
الآن هم مطمئناً خیلیها پا میشن کامنت می ذارن که تو فلانی بهمانی و ... از الآن بگم من نظر ندادم دارم واقعیت زندگیم رو میگم.
حتی روانشناسی ام رفتم ۱۵ جلسه، دیگه داشت به روانپزشکی میرسیدم امّا واقعاً چرا؟،
اعتراف کنم که بدجور عقدهای شدم و هیچ جوره هم عوض نمی شم
اکر کسی اطراف تون این شکلیه بگین؟
تهش چی شد؟
چه اتفاقی افتاد؟
خوب شد یا نه؟
چون من قرآن رو باز کردم و رو به آسمون گفتم خدا به همین قرآن قسم و بعد از این قسم به مادرم قسم که هیچ دختری رو تو قلبم جا نمی دم تا وقتی زنده ام، شاید حرف هام رو باور نکنید و خیلی خنده دار به نظر شما مخاطبان برسه ولی من قلبم خیلی بی رحم و سیاه شده بغض زیادی هر روز تو گلومه ولی اصلاً گریه م نمی گیره موهای اطراف سرم سفید داره میشه پوستم چروک داره میشه
اعتراف و حقیقت تلخه ولی باید بگم اگر حتی دختر کوچولو حتی یک ساله از نداشتن شیر گریه کنه و من کمکی ازم بر بیاد هیچ جوره برام مهم نیست
متاسفم که این جوری شد ولی من تصمیمم رو گرفتم فقط منتظرم عمرم چه بد چه خوب تمام شه
← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)
- ۷۲۹۶ بازدید توسط ۴۹۸۱ نفر
- شنبه ۱۶ مهر ۰۱ - ۲۳:۵۲