سلام
مشکل اصلی من تنهاییه ، از وقتی یادم میاد نمیتونستم با کسی سریع دوست بشم یه کم دیر یخم آب میشد بچه ی آرومی بودم و معمولا یکی دو تا دوست بیشتر نداشتم بزرگ تر هم که شدم همینطور بود .
ارتباط اجتماعی من پایین بود حتی چند بار دوستام منو ول کردن و رفتن با یکی دیگه دوست شدن همیشه احساس تنهایی میکردم و میکنم از ترس اینکه یه وقت ولم نکنن الان راجبم چی فکر میکنن یه روزه راحت ندارم .
فقط این ترس من مرتبط به دوست یابی و نگه داشتنشون نیست من از اینم میترسم که نکنه برای همیشه تنها بمونم و با کسی ازدواج نکنم چون با اینکه بیست و چند سالمه ولی خواستگار ندارم بعضی وقت ها خیلی زیر پوستی بهم تیکه میندازن و من کلی خجالت میکشم و بلد نیستم جواب بدم با سیاست و جدیدا دائما خودمو مقایسه میکنم که چرا همه ی دختر های فامیل انقدر قشنگن و من خیلی خیلی معمولی ؟
چرا اونا پشت هم خواستگار براشون میومد و من تنها کسی هستم که خواستگار ندارم من خیلی آدم آرومو خجالتی هستم از ابراز وجود کردن میترسم و معمولا همیشه گند میزنم .
حرف هام یادم میره دست هام میلرزه و...دائما نگرانم از اینکه راجبم چی فکر کنن نکنه ولم کنن منهیچ کس رو ندارم باهاش حرف بزنم و برای کسی هم خیلی مهم نیستم دیگران حتی راجبم فکر هم نمیکنن چند تا دوست هم تو دانشگاه دارم که فقط از ترس تنها بودن باهاشون هستم و اصلا میلی به دوست بودن باهاشون رو ندارم .
بعضی وقت ها به این فکر میکنم که برای چی به دنیا اومدم چون بود و نبودم هیچ فرقی نمیکنه من دکتر هم رفتم یه روانشناس خیلی معروف فکر میکردم مشکلم حل میشه ولی خیلی مصنوعی لبخند میزد بهم و میگفت آخییییی جوری که دیگه دلم نمیخواست حرف بزنم و هیچ فایده ای برام نداشت خیلی نارحتم بابت پوستم که سبزه ام بابت قبافه معمولیم بابت مریضی بابت تنهایی ناتمومم اینارو نوشتم شاید یکی تجربه ی خوبی داشت یا بتونه کمکم کنه چون هیچ چیزه دیگه ای به ذهنم نرسید.
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۲۳۸۵ بازدید توسط ۱۷۵۵ نفر
- شنبه ۱۷ تیر ۹۶ - ۱۹:۲۷