سلام به همه دوستان
من یه دختر 25 ساله هستم که تو یه رشته مهندسی تحصیل کردم. رشته م  رو دوس نداشتم اما متاسفانه به دلیل جوگیری تا فوق لیسانس هم جلو رفتم و البته هم لیسانس و هم فوق رو تو دانشگاه دولتی خوب گرفتم.

بعد از فارغ التحصیلی به کمک پدرم تو یه شرکت مهندسی مشغول به کار شدم. و بعد از مدت زمان کوتاهی تازه متوجه شدم که چقدر زندگیم رو تباه کردم.

اون چیزایی که کم و بیش ازش بدم میومد اما خب باهاش کنار اومده بودم حالا باید از صبح تا شب باهاش سر و کله میزدم. از شغلم بیزارم. هر روز صبح که از خواب بیدار میشم بدترین حس ها رو تا رفتن به سر کار تجربه میکنم و شب ها مثل جنازه به خونه بر میگردم...

احساس میکنم زندگیم دیگه مال خودم نیست. و مثل منجلابی هر روز بیشتر فرو میرم... . خیلی فکر کردم که چیکار کنم... حس میکنم برام دیره که بخوام یه لیسانس دیگه بگیرم.

خودم رو گم کردم. هر روز به یه چیز علاقه پیدا میکنم و بعد از چند روز میفهمم اینم نمیشه...

اطرافیان همه معتقدن که حیفه و نباید کارم رو از دست بدم اما هیچکس نمیفهمه که چه فشار عصبی موقع کار روی من هست....

شما جای من باشید چیکار میکنید...؟؟؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)