سلام. وقت همگی بخیر
من ۲۶ و آقا ۲۹.
با همکارم که مذهبیه، سه سال پیام کاری و مناسبتی داشتم. روی اون ها نظر هم داشتم و احساس میکردم که ایشون هم یه کوچولو روم نظر داره. بالاخره بعد سه سال خواستم به یقین برسم واقعاً ازسمت شون اندک علاقهای درکاره یا صرفاً بزرگوارن و بهم لطف دارن که گاهی مطلب ارسال می کنن و بانهایت خوشرویی کمک می کنن و گاهی پیشنهاد کمک میدن؟!
تا اینکه مهرماه، دوست صمیمی ش که همسر همسایه مون هست رو واسطه کردم تا مزه دهن شون رو ببینم؟! خلاصه که همسر همسایه بهشون گفت می خوام برات زن بگیرم! ایشون هم گفت خانم کیه...؟ و همسر همسایه م منو معرفی کرد! و طی صحبت ۱۰ دقیقهای که نظر + م و علاقه م به آقا پسر رسید، نتیجه به این ختم شد که آقا پسر گفتن منم نظر خوبی به ایشون دارم.
به خانم فلانی بگو فعلاً درگیر چالش خانوادگی ام و یسری مشکلات دارم. اون ها حل که بشن، میرم برای چند جلسه آشنایی و بعد خواستگاری ان شاء الله. من و همسایه م و همسرش انتظار داشتیم بعد این اتفاق، آقا پسر نزدیک تر بشه چون در هر صورت گوشهی چشمی کردن و ابراز وجود کردن و یه دونه پیام دادن به هر شکل و بهانهای، ربطی به مشکلش نداشت! (چون قبل این ماجرا، ارتباط پیامی گهگاهی با مضمون کاری و مناسبتی داشتیم. می خوام بگم این طور نبوده که صفرِ صفر باشیم و حالا ارتباط گرفتن بیشتر سخت و عجیب باشه).
امّا ۲ ماه هیچ خبری ازش نشد. همسایه م گفت تو دیگه هرگز حتی پیام کاری هم بهش نده. و از همکاران دیگه از این به بعد سعی کن کمک بگیری. منم دیگه هیچ وقت حرفت رو پیشش نمی زنم. نمی خوام عزتت خدشه دار بشه. چون بعد این صحبتها، خودش مستقیماً هیچ تمایلی به سمتت نشون نداد؛ بالاخره یه دونه پیام دادن که ارتباطی با مشکل نداره! با این حال
یه روز همسر همسایه م بهشون گفت پشیمون شدی آقای فلانی؟ ایشون هم گفت نه، از حرفم پشیمون نشدم. اسفندماه دو مرحله آزمون دارم. ذهنم درگیر آزمون هست فعلاً. بعد آزمون باهاش ارتباط می گیرم.
توی این مدت از مهر تا اسفند انتظار سختی رو گذروندم و دلم فقط به آزمونش خوش بوده که ازمونش رو بده و شروع کنه به ارتباط گرفتن گاه و بی گاهی. ایشون ۲ اسفند، مرحلهی دوی آزمون شون رو داده. و البته اضافه کنم که هر دو مرحله رو به خوبی پشت سر گذاشته و امروز هم ۱۷ فروردینه!!
میگفتم لااقل عید رو تبریک میگه و ایشون حتی عید رو هم که یه مناسبت خیلی رسمی و حساسه رو تبریک نگفته. در حالی که طی سالیان، همیشه من به هر مناسبت پیشقدم بودم برای تسلیت و یا تبریک. والبته گاهی ایشون. تبریک عید، واضحترین و بهترین و رسمیترین راه و بهانه برای گرفتن ارتباط شون و ابراز وجود بود که دریغ کرد.
مشاورم میگفت می تونی تا بعد آزمون صبر کنی. امّا اگر بعد ازمون هم خبری نشد، باید فراموش کنی.
آبجی و دامانم که در جریان هستن میگن شاید آقا پسر توی رودربایسی مونده و حالا که حتی پیام تبریک عید که شفافترین و بهترین بهونه برای گرفتن ارتباط و ابراز وجود بود رو نداده، پس ابلهی که بخوای مجدد یادش کنی!
میشه لطفاً این ماجرا و سرانجام رو تحلیل کنید که این آقا چشه؟
هر توصیه و نصیحت و تحلیل و مشاوره و راهنمایی و پیش بینیای برای من به عنوان خواهر کوچکتر دارید، ممنون میشم بفرمایید.
و توی پرانتز این رو هم بگم که بعد این ماجرا، دو بار پیام کاری بهش دادم و البته مثل قبل عادی رفتار کردم. طوری که اصلاً انگار نه انگار. و انتظار داشتم ایشون مثل قبل بگن اگر کاری هست درخدمتم. یا با روی باز تری برخورد کنن؛ ولی انگاااار نه انگاااار.
باید مطلقاً و اکیداً بی خیال اون حرفها و قولهای بیهوده و کاذب شون بشم. همین طوره نه؟؟😔
← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۳۰۹۸ بازدید توسط ۲۴۵۳ نفر
- شنبه ۲۰ فروردين ۰۱ - ۲۰:۰۶