سلام دوستان
من در دوره لیسانسم فعالیت های دانشجویی خیلی زیادی داشتم، اهل رعایت حد و حدود و مراعات محرم و نامحرم و تو فاز ازدواج و این مسائل نبودم. بخاطر فعالیت هایی که تو دانشگاه داشتم اغلب بچه های تشکلی من رو میشناختند و همین طور مسئولین دانشگاه. رابطه خوب و قوق العاده ای با دوستان اون دورانم داشتم و دارم و تبدیل شدن به بهترین دوستانم. آدم هایی که خیرخواه من بودند و من در صداقت و وفاداری شون هرگز شک نکردم.
اینها مقدمه ای بود برای صحبت اصلیم؛
تو دوران کارشناسی بخاطر مسئولیتی که داشتم با خانم ها و آقایون فعال زیادی آشنا بودم و معمولا افراد برای ازدواج و این مباحث به ما مراجعه می کردن و ما هم در حد توان کمک میکردیم اگر کس خاصی رو میخواستند واسطه میشدیم، یه آقایی بود که پسر بسیار خوب و مودب و با ایمانی بودن با قیافه خیلی معمولی و ریز نقش که هر زمان اردو و مراسم و برنامه ای بود بعدش باید به خواستگارهای ایشون من جواب میدادم.
معمولا هر جا ایشون بود بعدش مراجعه داشتم که میگفتن اگر آقای فلانی دنبال مورد ازدواجی بودن ما رو معرفی کنید فرقی هم نمیکرد هم از نوع مذهبیش هم غیر مذهبیش ( طبق تعریف عرف ) میومدن و این صحبت ها رو تکرار می کردن.
ولی هیچوقت پیش نیومد ایشون بیان و بخوان مورد براشون معرفی کنیم و با شناختی که من ازشون داشتم بیشترین دغدغه این آدم کار فرهنگی و مطالعه و این موارد بود و هم اینکه بدلیل مشکل خانوادگی ای که داشتن و من از طریق یکی از دوستانم که همسرشون با این اقا دوست بودن متوجه شدم، قصد ازدواج نداشتند.
برخورد زیادی با ایشون داشتم چون همکار بودیم من جز ادب و احترام و اخلاق خوب و حجب و حیا ندیدم از ایشون . دوره لیسانس ما تموم شد و در مقاطع بالاتر هر کدوم از بچه ها رفتن به نقاط دیگه کشور و دور شدن همه.
کمابیش من با بچه های اون دوران ارتباط داشتم هم خانم ها هم آقایون ، تو سال پیش می اومد که مثلا یکی دوباری پیامک مناسبتی از طرف اون دوستان بیاد برام و همه شون برای من ارزشمند بودن و هستند.
سه یا چهار سال پیش بود که تو یکی از مناسبت های دینی من یه پیامک برای همه شماره های تو گوشیم فرستادم و تبریک گفتم از این بین همون آقایی که وصفش گفته شد جواب دادن شما ؟ و من هم خودم رو معرفی کردم و ایشون جواب دادن عید شما هم مبارک !
من تعجب کردم از این لحن و نحوه صحبت ،چون هم ایشون من رو میشناختند هم من ایشون رو ، و بارها شده بود که این آدم خودش به من پیام داده بود البته مناسبتی و منم محترمانه جواب داده بودم اصلا به ایشون این طرز صحبت نمی خورد .
تا اینکه دیدم دوستم که اتفاقا هم دوره ای اون زمان بود مرتب از من پیگیر احوال این آقاست، گفتم واقعیتش خبر ندارم از بچه ها گهگاه شاید اتفاقی ببینم شون و احوالی بپرسم وگرنه ارتباط نزدیک ندارم با کسی ، ولی دیدم ول کن جریان نیست از اون جایی که دوستم رو خوب میشناختم و تو خیرخواهی و دلسوز بودنش و البته احساساتی بودنش شک نداشتم پرسیدم فلانی چی شده که اینقد از من پیگیر آقای فلانی هستی؟ تا اینکه ایشون مطلبی رو گفتند که برق از کله من پرید .
ماجرا رو اینطور شرح دادند که من با کسی که دوسش داشتم نتونستیم ازدواج کنیم خیلی ناراحت بودم و حال بدی داشتم و از اون جایی که تو و آقای فلانی رو هم میشناختم و احساس میکردم خیلی مناسب همید و بچه هایی امثال شما نباید با آدمایی که عقایدشون متفاوته ازدواج کنند و همین طور چون احساس میکردم تو هم نظرت در مورد این آدم مثبته رفتم از طریق وبلاگشون بهشون پیام دادم و گفتم من دوست خانم فلانی ام اسمم اینه فلان رشته بودم و پیشنهادی براتون دارم و کوتاه سخن اینکه به ایشون میگن بیا و با خانم فلانی ازدواج کن .
اون بنده خدا هم میگن خیلی ممنون از پیشنهادتون فکر میکنم خبر میدم و بعدش پیگیر میشن ببین آیا واقعا همچین کسی وجود خارجی داره که اومده پیشنهاد ازدواج با حنانه خانم رو به ایشون داده یا نه؟ و دیگه نفهمیدم آخرش چی شد .
من این جریان رو حدودا سه سال بعد از رخ دادن متوجه شدم و اونم از طریق همون شیوه پاسخ دادنشون به پیامکم ، کاری ازم برنمی اومد از دوستم دلخور بودم ولی میدونستم اونم قصدش خیر بوده ولی خب راه رو اشتباه رفته، از طرف دیگه شخصیت من زیر سوال رفته بود من آدمی بودم که نه تنها تو فاز ازدواج نبودم که خداگواه هست هیچگاه به کسی به چشم همسر نگاه نکردم .
خجالت کشیدم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم سوء تفاهم برطرف شه..کاری هم نکردم گفتم مدتها گذشته ازش و هر فکر و خیالی که به ذهن اون آدم میخواسته متبادر بشه رخ داده و ناراحتی و حرص خوردنم فایده نداره.
حدودا چهار سال گذشت و الان دست بر قضا هر دوی ما برگشتیم تو دانشگاه کارشناسی مون و البته الان بعنوان مدرس دانشگاه با سن بالاتر و پختگی بیشتر و در کسوت استاد، اتفاقی تو دانشکده دیدمشون ولی عکس العملی نشون ندادم نمیدونستم باید عکس العمل نشون بدم یا ندم، و سوال اصلی من اینجاست یه سری جلسات هم اندیشی و مطالعه تو دانشکده برگزار میشه که موضوعات مورد علاقه منه، یه بار رفتم که وارد این جلسه بشم دیدم ایشون پشت تریبونن برگشتم چون نمیدونستم باید چه رفتاری بروز بدم که هم اون سوء تفاهم رو رفع کنه هم سوء تفاهم جدید ایجاد نکنه؟ همش اون قضیه جلو چشمامه و حکایت آش نخورده دهن سوخته شده ، به ایشون دید ازدواجی نداشتم و ندارم هر چند میتونن مورد ازدواجی خوبی باشند.
به خواهرتون مشورت بدید ، لطفا که چطور رفتار پخته و عاقلانه ای داشته باشم ممنونم که وقت میذارید.
← روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه) ← روش های اجتماعی تر آقایان (۱۰۵ مطلب مشابه)
- ۳۳۹۲ بازدید توسط ۲۳۹۲ نفر
- يكشنبه ۲ دی ۹۷ - ۱۸:۵۱