از 16 سالگی به پسر عموم علاقه دارم. وقتی میریم خونه شون یا اونها میان شبش که تنها میشم تا صبح گریه میکنم. هر بار که براش میرن خواستگاری من حالم بد میشه و چند روز غذا نمی خورم.همیشه دعا کردم که خدایا اونو به کسی دیگه نده. الان من 22 سالمه و اون 32 سالشه اما هیچ کدوم مون با وجود خواستگاری های زیاد ازدواج نکردیم. نمی دونم دوستم داره یا نه ولی همیشه زیر چشمی نگام میکنه باهام تو جمع شوخی میکنه وقتی میریم مسافرت میگه بیا تو ماشین من بشین باهام زیاد حرف میزنه اما هیچ وقت ابراز علاقه ی مستقیم نکرده.
منم هیچ وقت بروز ندادم که عاشقشم حتی بهش بی محلی کردم. میدونم که تو جوونی دوست دختر زیاد داشت اما الان با کسی نیست و میدونم رابطه نامشروع نداشته. هنوزم تا حد مرگ دوسش دارم. چند بار خواستم به پدر مادرم بگم تا یه جوری بهش برسم اما روم نمیشه. دارم داغون میشم.
تو رو خدا بگید چه جوری بهش برسم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)