↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) مطالب محسن نجفی (۱۴۰ مطلب مشابه) آموزش تصرف قلب زن (۱۳ مطلب مشابه)
هر انسانی دوست داره که از نظر دیگران فردی جذاب باشه . اگه از بحث مذهبی و معنوی این حس بگذریم که برخی افراد فقط خدا رو در نظر می گیرند و تمام تلاش شون رو می کنند که خدا از اونا راضی باشه و کاری به رضایت سایرین ندارند ، می رسیم به موضوع مادی اون که این روزها می تونیم در اطراف مون ببینیم .
یکی از دلایل مد گرایی افراد ، دیده شدن توسط دیگران هستش . یعنی طرف تیپ میزنه که شما نگاش کنید . سعی می کنه پوششی رو انتخاب کنه که اون رو متمایز از دیگران نشون بده و به طبع اون توجه افراد بیشتری رو به طرف خودش جلب کنه .
در درون خانواده هم چنین چیزی وجود داره . خانم هایی که میدونن شما آقایون ، دیداری هستید سعی شون رو می کنن که از این موضوع برای جلب نظر شما استفاده کنند ، مخصوصا زمانی که به اونا بی توجه هستید و به دلایل مختلف اونا رو نمی بینید .
خانم ها دوست دارند که اگه یه لباس نو پوشیدند شما اون ببینید . اگه ندیدید ! ممکنه بهتون بگن که لباسم قشنگه ؟! به جای این که نظر مثبت خودتون رو با تکون دادن سر بیان کنید ، این لب های مبارک رو تکون بدید و چند جمله در مورد اون لباس فرمایش کنید ! باور کنید اون لباس رو به خاطر شما پوشیده ! خانم رفته برای این که از نظر شما خوشگل تر به نظر بیاد ، صورتش رو بند انداخته ، نکنه چند روز این تغییر بزرگ رو نبینید ! یا کار به جایی برسه که خودش بهتون بگه !
من دختری *2 ساله ام که در زمان بلوغم متوجه شدم که قسمتی از ناحیه تناسلی (لب کوچک) شروع به بزرگ شدن میکند طوری که الان از لب بزرگ خارج شده که در پزشکی به ان هیپرتروفی لیبیا میگن خیلی توی اینترنت در موردش سرچ کردم که چیزی که فهمیدم این بود که نرمال است و خیلی نادر، با توجه به اینکه این ی مسئله اسونی نیست که بشه قبل از عقد گفت (چون از این میترسم که به ازدواج منجرنشه و طرف ادم خدانشناسی باشه و همه جا پرکنه،از طرفی روم هم نمیشه) و اگر هم بعد از عقد در حین رابطه یا توسط خودم مطلع بشه از این موضوع خوشش نیاد و من رو پس بزنه یا برای تایید طبیعی بودنش حرف من رو باور نکنه و مجبورم کنه برای صحتش پیش دکتر برم که در ان صورت دیگه هیچ وقت دوست ندارم با اون زندگی کنم بنظرتون باید چیکار کنم؟ ایا مردا واقعا براشون مهمه ؟
من مشکلی بهتره بگم مشکلاتی دارم که می خوام دوستان راهنماییم کنن که چیکار باید بکنم ازتون معذرت می خوام اگه یکم طولانیه
من دختری *2 ساله کارشناس جامعه شناسیم ...
توی یک خانواده ی کم درآمد زندگی می کنم در حدی که بخور نمیر می گذرونیم خونه زندگی درست وحسابیم نداریم درواقع فقیرانه می گذرونیم البته این نداری بیشتر به خاطر بی عرضگی بابامه که می تونست یه زندگی شیک و آبرومند برامون بسازه ولی با ولخرجی ها،ندونم کاریا، بی فکریا،بی عقلی ها وخلاصه با عرض پوزش با خریت نساخت یعنی داشت پول تو دستش بود می تونست کارو زندگی باش درست کنه اما فقط به باد دادنشو بلد بود متاسفانه
رابطه ی من با خانوادم به خصوص پدرم اصلا خوب نیست اصلا یعنی به حدی که گاهی به شدت ازش متنفر میشم که این دلایل مخصوص به خودشو داره که اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه واز موضوع اصلی دور میشم همین قدر بدونید که پدر خوبی ندارم یعنی اونقدر در حقم جفا کرده که تا این حد ازش بیزار شدم حالا نه فقط به خاطر نداری نه کلا یه موجود بی مصرفه که تصور می کنم اشتباهی خلقت شده و بدبختی شده بابای من که منم بدبخت کنه
موقعیت ازدواج هم تقریبا نداشتم یعنی خواستگار مناسب نداشتم یکی دو مورد بوده که مورد اول اصلا خودپسره نمی دونست شاید حتی ازم خوشش هم نمی اومد اما مادرش منو خواستگاری کرد واسش که مامانم ردش کرد گفت معتاده البته ما مطمئن نبودیم معتاده چون همسایمون بودن مامانم می گفت چند بار دیدتش که داشته یه چیزی تو کوچه می کشیده
مورد دوم هم داداش دوست خواهرم بود که من اصلا خودپسره رو ندیدمش مامانش و خواهرش یه روز اومدن بی خبر خونمون و بعد که رفتن بعد از چند روز زنگ زدن خواستگاری کردن
تلفنی مامانم پرسیده بود که پسرتون تا کجا درس خونده اونم گفته بود تا دوم راهنمایی
همین که اینو گفته بود مامانم عصبانی شد و گفت من دخترم داره لیسانس می گیره اونوقت بدمش به یه دوم راهنمایی و قطع کرده بود اون موقع من دانشجو بودم
یعنی درواقع هردو خواستگارم توسط مادرم رد شد
من خودم درمورد دومی دوست داشتم طرفو ببینمش باهاش آشنا شم خوب شاید خوب بود وبیشتر اونچیزی که درس خونده بود می فهمید اما متاسفانه مادرم اصلا حتی اجازه ی حرف زدن به من نداد
تا اینجا گفتم که بدونید تو چه موقعیتی هستم
اما راهنمایی که ازتون می خوام اینه من یه روز تو خیابون تویه ایستگاه اتوبوس بودم که پسری اومد سمتم با ظاهر نه چندان جذاب و بهم گفت من دانشجوی همین دانشگاه رو به رو هستم (یه دانشگاه رو به روی همون ایستگاه بود که دانشگاه خوب و معتبری هم هستش)و شما رو دیدم ازتون خوشم اومده می خواستم باهات بیشتر آشنا بشم کارت دانشجوییشو نشونم داد تا مطمئن بشم
اینم بگم من اصلا اهل دوستی باپسر نبوده ونیستم اما اون روز حال روحی افتضاحی داشتم خوب گفتم خانواده خوبی ندارم تنهایی بدجور بهم فشار آورده بود حتی من یه دوست صمیمی ندارم که بتونم دردامو بهش بگم کمی آرومم کنه این شد که منم با اون پسره حرف زدم تا قدری شاید حتی در ظاهر دردامو تسکین بدم کمی باهاش قدم زدم و خلاصه باهم صحبت کردیم
همانطور که گفتم حالم خیلی بد بود اون متوجه شد حالم بده بهم گفت چته ؟منم بهش جریان یه شکست عشقی که قبلا داشتم و گفتم اونم دلداری می داد و سعی داشت آرومم کنه یه لحظه خواست دستمو بگیره که من نذاشتم چون تاحالا دستم به هیچ پسری نخورده بود
اون روز باهم کمی راه رفتیم و شمارشو بهم داد وهمون موقع شمارمو گرفت
بعد ازاون روز مدام زنگ می زد که من دوستت دارم و عاشقت شدمو می خوام باهات از دواج کنم
تورو خدا قول ازدواج به کسی نده من می خوامت و این حرفا
منم کوچکترین حسی بهش نداشتم خوب چون اصلا ظاهر جذابی نداشت برام و بهش اطمینان نداشتم که حرفاش راسته
درواقع این ماجرا مال یک سال ونیم پیشه
مدام زنگ می زد و منم تا می فهمیدم اونه ریجکت می کردم و اصلا جواب نمی دادم
آخرین بار که زنگ زد سیزده بدر همین امسال بود که باز ردش کردم
اینم بگم که در اون بین که بهم پیام می داد و زنگ می زد یه بار یه اس ام اس داد که محتوای خیلی زشتی داشت یعنی یه جک بسیار قبیح بود محتوای س ...ک ...س..ی داشت همین منو تو شک انداخت
اما حالا شرایط سختی دارم از طرفی سنم داره بالا میره و خواستگار ندارم تو خانواده مطلقا آرامش ندارم یعنی فقط دارم تحمل می کنم اکثرا هم تو خونمون دعواست بابام وحشیانه دعوا بپا می کنه خودزنی می کنه داد وهوار می کشه
مادرم هم که اصلا دوسم نداره وخیلی عاشق بابامه با تمام بدی هاش خودشم دیگه داره کپی بابام میشه اخلاقش
ومن خیلی خستم خیلی دائم تو فکر مرگم گاهی می گم خودمو بکشم خلاص بشم گاهی می گم اگه برم جهنم چی خلاصه که بدبخت تر از من وجود نداره
مدتیه رفتم تو فکر همون پسره وبا خودم فکر می کنم اگه واقعا دوسم داشته باشه شاید بتونم با ازدواج با اون از این خانواده وزندگی نکبتی خلاص بشم
اونم چهار پنج ماهه دیگه ازش خبری نیست
بنظرتون اگه اینبار زنگ زد بگم که می خوام باهاش زندگی کنم ؟
یا خودم بهش زنگ بزنم بگم؟اصلا به نظر شما قابل اعتماد هست؟نکنه دروغ گفته باشه و قصدش سواستفاده باشه؟باید چیکار کنم ؟تو رو خدا کمک...
با سلام
من ی دخترم شاید به سوالم بخندد ولی حیاتیه البته هیچ کسی تا بحال نتونسته کمکم کنه امیدوارم شما بتونید ؟
من باید تابستون ریاضی و زبان بخونم که توی دبیرستان به مشکل نخورم
نماز هم باید سر وقت بخونم
و باید چند تانرم افزار جدید یاد بگیرم
ولی مشکل اینه که اراده ندارم هرکاری میکنم نمیتونم این کارها را انجام بدم
وخیلی هم تنبلم تورا خدا کمکم کنید تا اینده ام و این فرصت طلایی از دست ندادم
به نظر شما کدوم مورد بهتره برای شرایط من؟
باتشکر فراوان
سلام
من با مشکلی مواجه هستم که نمی تونم شب پیش شوهرم بخوابم چون خوابم خیلی سبکه با کمترین صدابیدارم و شوهرم خور خور میکنه در اتاق جدا می خوابم آیا گناه می کنم؟ میدونم دست خودش نیست آخه منم اذیت میشم راه حلی هست؟
سلام دختری 23 ساله هستم 2 سال با دوست پسرم هستم خیلی دوسش دارم حالا خیلی بهونه میگیره . جدیدن میگه کات موقت کنیم میخوام بدونم عادتی یا دوست داشتن بعد 2 سال حسشو نمیدونه من تو بحث اخریمون بهش گفتم برو ازاد با هر کی میخوای باش وقتی از همه نظر تخلیه شدی من هستم منتظرت میمونم اونم قبول کرد الان خیلی ناراحتم خیلی گریه میکنم یعنی دوستم نداشت که قبول کرد؟ چیکار کنم منتظرش بمونم یا نه؟ از دوست داشتن زیاد مجبور شدم اینجوری بگم تا دست از بهونه بکشه و حسشو بفهمم الان نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید دوست پسرمم 23 سالشه...
سلام من به شوهرم بارها گفتم از سیگار بدم میاد
البته فهمیده بودم یه وقتایی بیرون با دوستاش سیگار میکشه ولی به روی خودم نمی آوردم
ولی دیشب توی پارک جلوی من دو تا نخ کشید و گفت تو این دو سال خیلی بهم فشار اومد )از لحاظ مالی ] خب من واقعا نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم سعی کردم فعلا چیزی نگم که بعد از گفتنش پشیمون بشم به نظر شما من باید چه کار کنم؟البته ایشون قلیون میکشید
ولی جلوی من برای اولین بار سیگار کشید ...
به ....
آشتی
برای خودمون و ارتباط با دیگران در دنیای واقعی خوبه که خوب حرف زدن رو در فضای مجازی تمرین کنیم .
نباید به کسی برچسب بزنیم . بگیم که تو گفتی .... پس این طوری هستی ؟! شاید فلان طوری باشی ؟
اگه نظر کسی رو نمی پسندیم ، به جای این که بگیم نفهم ! تربیت نشدی ! متلک بارش کنیم ! سرزنشش کنیم و ... ، در یک جمله بگیم :
با نظر فلانی موافق نیستم . به نظر من این طوری که فلان گفت نیست ، این طوریه ... .
اگه بعد از رد و بدل شدن یکی دو پیام ، حس کردید که قانع نمیشه از بحث کنار بکشید . چون یا شما نمی تونید اون رو قانع کنید یا اون نمی خواد قانع بشه .
بدون حس حقارت و شکست بگید که به نظر میرسه نمی تونم شما رو قانع کنم . موفق باشید .
خیلی از حرف ها و معضلات هست که آدم می تونه نگه . چون گفتنش باعث حل اون معضل نمیشه و همین طور باعث میشه که اعصاب دیگران رو هم به هم بریزید .
شما اگه هر روز بیاید بگید وضع حجاب خوب نیست ، وضع حجاب خوب میشه ؟ بگید فلان آدم مذهبی رو دیدم که فلان کار رو کرد ، اگه می تونی برو به خودش بگو تا به فکر بیافته ، گفتن شما در این جا چه کمکی به اون و ما می کنه ؟ به جاش از دور و بر خودت شروع کن که جامعه رو اصلاح کنی .
اگه یه منکری در اطراف شما زیاده ، دلیل نمیشه که همه جا این طوری باشه ، اگه پسران اطراف شما همه دوست دختر دارن ، نمی تونید بگید که همه جا وضع همینه .
موفق باشید
سلام و خسته نباشید
من دختری هستم که در زمان 6-7 سالگی بعلت کنجکاوی زیاد با خودم ور میرفتم حتی با چیزای نوک تیز و تا پایان 11-12 سالگی با این موضوع درگیر بودم بهمین علت نمیدانم پرده ام سالمه یا نه الان در سن ازدواجم نمیدونم باید چیکار کنم ؟ اخه ما تو شهر نسبتا کوچیکی زندگی میکنیم میترسم به مادرم بگم !
نامزدم بعد یکسال از دوران نامزدی مون (عقد نیستیم) گاهی که باهام درد دل میکنه، میگه احساس میکنه من خیلی دوستش ندارم، در حالی از نظر بقیه و خانواده ام من ایشون خیلی دوست دارم که با فعلا که شرایط مالی تشکیل زندگی رو نداره پیشنهادش قبول کردم و بهش فرصت دادم.
راستش من جلو خانواده ام همیشه از تفکرش و نگاهش منطقی دفاع کردم، سعی میکنم همیشه درکش کنم،خواسته هاش به خواسته هام گاهی ترجیح میدم.کارای متنوع بکنم مثلا واسه تولدش بلیط کنسرت بهش هدیه دادم... طوری که گاهی بهم میگه تو خیلی خوبی وقتی دوستام از نامزداشون میگن، میفهمم تو چه قدر خانومی،باشعوری....
البته من تو بروز احساسات ضعیفم.با وجود احساسی بودن اما در بیرون آدم نسبتا رسمی و جدی هستم.من کاملا وابسته نامزدمم و دوستش دارم اما اون میگه باورش نمیشه میگه شاید بروزش نمیدی.آقایون و خانم های متاهل بگن نحوه ی بروز عشق و علاقه به مرد در دوران نامزدی چیه؟
باید چیکار کنم؟
من تو برخورد باهاش چه کار کنم تا صحبت و برخوردامون سرزنده تر و عاشقانه تر باشه از رسمیت و حرفای کاری و.... دور بشه؟
سلام به همه عزیزان
من حدود دو ماه پیش خواستگاری داشتم که شرایط هم رو در جلسه اول پسندیدیم.ولی ایشون گفتن که زود عصبانی میشن و از حرفای منم برداشت کردن که من آدم حساسی هستم.به این دو دلیل نیاز دیدیم که دوباره باهم صحبت کنیم.جلسه دوم خواستگاری 3 ساعت و 50 دقیقه طول کشید.ولی باز ایشون با ابراز رضایت از خونه ما رفتن...اما بعد از یک هفته راوی به ما گفت که پسر گفته میخوام استخاره بگیرم و همه چیز تموم شد...حالا بعد از گذشت حدود دوماه دوباره مادرشون تماس گرفتن که دوباره بیان...نمیدونم باید چه کار کنم.به نظرتون اجازه بدم بیان؟ این رو هم بگم که اون آقا نگران این بود که زود عصبانی شدن ایشون با حساس بودن من ممکنه مشکل ساز بشه
سلام دوستان
من سالهاست عینک میزنم یه سره..و حالا ک 18 سالمه دیگه میخوام عینکم رو بردارم یعنی خیلی دوست دارم بردارم اما یه مشکلی هست که بدون عینک اعتماد ب نفس ندارم :( .. اخه وقتی عینکم رو برمیدارم صورتم انگار لاغر میشه یا احساس میکنم چشامم حالت گرفته یا زیر چشام بخاطر سالها عینک گود افتاده(البته اینکه چشام حالت گرفته روبقیه میگن،من خودم بنظرم اینطوری نیست و عادیه البته من دقیقا هم نمیدونم به چه چشمی میگن حالت گرفته!شایدم گرفته و نمیدونم)نمیدونم.
احساس میکنم بدون عینک یه جوریم و اون خوشگلی که با عینک دارم و ندارم.من وقتی عینک میزنم خیلیا ازم تعریف میکنن و اصلا لاغری صورتم و چیزایی ک گفتم اصلا معلوم نیس.اما عینکمو که برمیدارم هم خودم حس بدی دارم هم حس میکنم کسی براش جذاب نیست.من با عینک فقط از نظر زیبایی اعتماد به نفس دارم اما از نظر اینکه عینکیم نه :( حس میکنم کسی از عینکی بودن و عینکی ها خوشش نمیاد و آدم حساب نمیشیم .. اینکه یکم صورتم لاغره بزرگترین مشکلمه خیلییییی دوس دارم صورتم یکم تپل تر و لپام بیشتر شه اگه اینجوری شه فکر کنم 99 درصد دیگه مشکلم حل شه و بدون عینک هم اعتماد به نفس داشته باشم.ولی اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم یا چی بخورم یا پیش چه دکتری برم.. اخه یادمه چندسال پیش ک صورتم لپ بیشتری داشت چندبار عینکمو برداشتم خیلی خوشگل شده بودم همه مخصوصا خودم خوشمون میومد.اما الان لاغر شدم و لپام آب شده بخاطر همین جذابیت اون موقع رو از دست دادم و این خیلی اذیتم میکنه
بعضی از آقایون به خاطر شرایط شغلیشون (آقایون پزشک رادیولوژی سونوگرافی و...) ممکنه قسمتی از بدن خانمها رو برهنه ببینند. مثلا چند وقت پیش به خاطر شرایط درمانی یکی از پزشکان که جوان هم بودن بالا تنه منو بصورت برهنه در دو سه جلسه دیدن من که خیلی خجالت میکشیدم چون تا حالا کسی منو تو اون وضعیت ندیده بود.حالا سوال من اینه که ممکنه با دیدن من تحریک شده باشه.چون من برای اد امه درمان قراره پیشش برم ممکنه منو با یه دید دیگه ای نگاه کنه ؟؟ به نظرتون من باید چیکار کنم؟؟
پاسخ :
سلام