می گویند قصه جمع شد و من خنده ام میگیرد. آقایان کمی تامل کنید. وقتی با فهم و معرفت بیدار نشیم باید با خون و آتش بیدار شویم. چارهای نیست. راه دیگه ای هم نیست. گشت میزدید که چی رو پیدا کنید وقتی همه چیز جلوی چشمتان بود. همین آقا و خانم سلبریتی جلوی چشمتان نبود؟ کاری به موضع گیریشان ندارم، کاری به افتخار خرید وسایل خانه از فرانسه و زاییدن در کانادایشان ندارم، کاری به مسخره کردن ارزش هایتان و امیدتان و هویتتان ندارم، به همان ملاک که به دخترکان مترو سوار تذکر میدادید، به همان ملاک چرا اینجا ساکت بودید؟ دیدن و پیدا کردن اینها گشت زدن لازم داشت واقعاً؟
من بیست سال است طلبه ام، در میانه آشوبهای تهران حتی با همین لباس مقدس رفته ام، کمتر از انگشتان یک دست توهین شنیده ام، همیشه احترام بوده و تکریم. امّا چند روز پیش یک دختر و پسر نوجوان به خودم و خانواده ام به خیال خود توهین کردند. چیزی هم نگفتند فقط گفتند الهی بمیرید.
جلوی خانواده ام سکوت کردم، هنوز از اینکه چرا سکوت کردم اذیتم، در رنجم. چرا حرف دلم را بهشان نگفتم. میخواستم بگویم؛
الهی بمیرم و فدای شما شوم. الهی بمیرم که شما امروز به خاطر ندانم کاری امثال من این طور از لباس من و چادر همسر و دخترم نفرت در دلتان جمع نشود.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل روز جامعه (۶۵ مطلب مشابه)
- ۹۱۲ بازدید توسط ۶۳۴ نفر
- شنبه ۹ مهر ۰۱ - ۲۲:۵۶