سلام دوستان 


سریع میرم سر اصل مطلب لطفاً برداشت خودتون رو از متنی که می‌نویسم ارائه بدین. در انتها به جمع بندی خواهیم رسید. (یه دلنوشته است اثر شخص خاصی نیست) 

"هر بار که از تو می‌نویسم، درخشش نگاه مهربونت و زیبایی لبخند محجوبت رو به یاد میارم. کنار تو می تونستم خود خودم باشم بدون اینکه بترسم که قضاوت بشم چون می دونستم تو منو همون طوری که هستم دوست داری. منم دلم نمی‌خواست چیزی رو در مورد تو تغییر بدم! ما در کنارم هم مثل ستاره‌ها می‌درخشیدیم. دلم نمی‌خواست هیچ وقت بری، اما از وقتی که رفتی من هیچ چیز رو در مورد تو فراموش نکردم. 

همیشه دلم می‌خواست برگردی که برگردیم! درست مثل رودهایی که به آغوش دریایی عشق می پیوندند. ولی من هیچ وقت نمی تونم در مورد تو خودخواه باشم میذارم که انتخاب کنی، اگه منو بخوای من همیشه منتظر اون روز می مونم تا دوباره باهات خاطره بسازم و اگر نخوای به خاطر لبخندهایی که بهم دادی و زیبایی‌هایی که بهم نشون دادی تا ابد از تو سپاس گزارم. 

زیبایی بعضی خاطره‌ها به طراوت اون هاست نه تکرارشون ولی از ته قلبم که تا همیشه تو رو دوست خواهد داشت حتی اگه یه روز حتی اسمت رو فراموش کنه تکرار تو یعنی تولد عشق یعنی بهار...


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
شعر و شاعری (۱۳ مطلب مشابه)