سلام به همه
مشکلی دارم که چند وقته آزرده خاطرم کرده و واقعاً راهی جز بیان تو این وبلاگ و راهنمایی گرفتن از شما دوستان رو نداشتم.
من یه دخترم، یه دانشجو در یک رشته نسبتاً سخت. از دوران ابتدایی گرفته تا راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه خیلی سرم تو درس و کتاب بود. دانشگاه هم به خاطر جوّ رقابتی بالا و درجه دشواری درسها تو اون رشتهی سختی که قبول شدم خیلی بیشتر با درسها مشغول شدم.
البته نه اون جوری که بخوام خودم رو تو اتاق حبس کنم و یک سره درس بخونم نه، در عین درس خوندم در تعامل با محیط بیرون هستم و به وقتش تو در و اطراف ظاهر میشم امّا نه حضوری پر رنگ، الآن که سال آخر دانشگاهم هست و سنم هم به اون میزان مورد نظر رسیده و خیلی تو خودم تمایل و شرایط روحی و روانی ازدواج رو می بینم کیس مورد نظرم پیدا نمی شه!
یه بار به صورت یک کلاغ چهل کلاغ یه خانومی بهم رسوند که بعضی از مردم دور و اطراف مون چند بار وقتی بحث پیدا کردن دختر برای یکی از پسرهای دور و بری مون شد (دور و بری که میگم یعنی هر کی که فقط بشناسیمش فرزند کدوم خانواده است) خانمها و دور و بری هاشون اصلاً رو من حسابی باز نمی کنن چون به زعم اون ها من قطعاً جوابم منفیه و قصد ادامه تحصیل دارم!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)