سلام
قبل از هر چیز بگم خدا رو شکر الان تنها و در آرامش زندگی میکنم و خوشحالم، پسری ۲۸ ساله هستم ، پدرم وقتی با مادرم دعوا می کرد می زد شیشه میشکوند ، با چاقو تهدید می کرد و یه بار زد گوش مادرم رو کر کرد ، یه بارم منو تو حموم زندانی کرد و برق رو خاموش کرد ! اعتماد به نفسم خورد شد، بخاطر همین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نگرفتم و دوستی نداشتم ، گذشت و گذشت تا با استاد عزیزی در ۱۵ سالگی آشنا شدم که تفکراتم رو تغییر داد ، گفت فلانی برو دنبال هدفت ، و فکر نکن تحصیلات صرفا موفقیت میاره .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) روش های اجتماعی تر آقایان (۱۰۵ مطلب مشابه)