سلام خسته نباشید

من یه پسر ۱۹ ساله اهل ارومیه ام، از بچگی لکنت داشتم و این همیشه باعث می‌شد زیاد با بقیه گرم نگیرم و یه منزوی باشم، از بچگی هم مودب بودم و همه به من به چشم یه آقا نگاه می‌کردند من با این لکنتم مدرسه تیز هوشان خوندم در حتی دوران مدرسه هم چون به خاطر لکنتم منزوی بودم دوست‌هایی که دور و برم بودند خودشون واسه دوستی پیش قدم شده بودند و بیشترشون هم به این خاطر بود که درسم خوب بود. 

حتی لکنت باعث شده بود من درس‌های حفظی که بعداً نیاز به حرف زدن داشتن رو خوب یاد نگیرم. بالأخره من پزشکی شیراز قبول شدم و کم لکنتم داشت بهتر می‌شد چون به زبان فارسی مسلط‌تر از زبان  ترکی بودم ولی فهمیدم این منزوی بودن جز شخصیتم شده و زیاد نمی تونستم با بقیه گرم بگیرم و این باعث شده بود که بخوام انتقالی بگیرم برم تبریز، جایی که دوستام هستند ولی نرفتم. 

من الآن به شدت احساس افسردگی می‌کنم هیچ چیز برام جذابیت نداره در حالی که یه زمانی به شدت می‌خواستم شون. الان همه چیز واسه م بی معنیه و همه چیز با یه جمله که چی؟ برام تموم میشن باعث عدم اعتماد به نفس شده. البته محیط خونه مون هم خوب نیست چون مادرم یه کم اخلاقش بده و زود عصبی می شه 


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درمان افسردگی (۳۴ مطلب مشابه)