سلام به همگی سال نوتون هم مبارک باشه
من یه کارمند هستم، یه دختر کاملا معمولی، سر کار خودم میرم، کاری به همکارانم ندارم و دنیای خودم رو دارم، دو سال بود سر کار می رفتم، یه همکار خانم و آقا هر دو با هم استخدام شده بودیم دارم.
کار من طوری که بیشترین ارتباط رو همکاران با هم دارن و همه در یه اتاق هستیم. همیشه که سر کار می اومدم همکار خانمم گاهی اوقات راس خوش نشون می داد و گاهی هم نمی داد و وقتی هم باهاش حرف می زدم گاهی هم خود را به نشنیدن می زد، برای من اهمیت نداشت.
سعی هم نمی کردم که با این شخص ارتباط صمیمی داشته باشم. و من هم تا وقتی که با هم در اتاق بودیم چون شخص رو می دیدم که خیلی اهل ارتباط نیست من هم عمدا ساکت بودم. تا خودش حرف بزنه یه جورایی دلم نمی خواست منتش رو بکشم برای حرف زدن، چون آدم بی اهمیتی بود برام.
راستش رو بخواید همیشه سر کار حس منفی که داشت رو حس می کردم امّا برام بی اهمیت بود. با همکار آقا ارتباط خوبی داشتم. با هم خوب بودیم. تا این اواخر متوجه موضوعی شدم، متوجه شدم که همکار خانم هر کاری که من می کنم به همکار آقا گزارش میده، حتی حرف های که فقط بین دو تا دختر رد و بدل میشه رو به اون آقا میگه و متوجه شدم هر دو با هم دستی هم می خوان کاری کنن که من جلو رئیس کم بیارم و منو بندازن بیرون.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه)