سلام دوستان
به لطف خدا زندگی من تو چند سال اخیر خیلی سخت بود و خیلی هم با برکت و مفید بود ، رشدی که تعقل و تفکرم داشت ، رشدی که علمم داشت ، رشدی که توانایی هام داشتن و ...خدا رو شکر زندگی خوبی دارم و راضی هستم.
من به یه کاری علاقه داشتم و استعداد زیادی هم توش داشتم و به لطف خدا که منو تو این مسیر قرار داد (داستانش مفصله ولی اگر لطف خدا نبود قطعا من تو این مسیر نبودم) و بخشندگی خداوند و البته تلاش خودم در زمینه مالی و شغلی هم به موفقیّت هایی رسیدم و روز به روز هم در حال پیشرفت هستم.
در حال حاضر کسی از وضع مالی من خبری نداره و حتی ممکنه فکر کنن که آدم بی پولی هستم ، در ادامه متن متوجه میشید چرا. و البته دوست ندارم این موضوع رو نشون بدم چون بعضی از فامیل های ما افراد حسودی هستند و باعث دشمنی اون ها میشم و حفظ این رابطه خویشاوندی و صله رحم برای من اهمیت داره.
سعی کردم همیشه با طبقه متوسط مردم ارتباط داشته باشم و هرگز خودم رو بالاتر از کسی ندونم ، به دیگران کمک کنم ، برای دیگران وقت بگذارم ، لباس های ساده بپوشم ، کم خرج کنم و خیلی ساده زیست باشم، در حدی که تا مجبور نشم لباس یا چیزی نمیخرم به این دلیل که اصل و ذات خودم رو فراموش نکنم و مغرور نشم،  یا خیلی موارد دیگه ، تقریبا میشه گفت من اگر هیچ شغلی نداشتم هم همین شکلی زندگی می کردم شاید هم بهتر!
من همون آدم قبلی هستم ولی خب دائما وضعم بهتر میشه ، گاهی اوقات کلافه میشم از این که به این فکر کنم که با این وضعیت روزی خیلی پولدار خواهم بود.
ما یه خانواده از لحاظ مالی معمولی هستیم ، و من هم فکر می کنم حتی اگه میلیاردر هم باشم باید همین شکلی زندگی کنم ، نگران این هستم که نکنه غرور باعث بشه خودم رو بهتر از دیگران ببینم ، نکنه که یه وقت حرف زدن با آدم های معمولی رو کسر شان بدونم ، این که برای آدم های عادی حاضر نباشم وقت بذارم ، می ترسم آدم بدی بشم یا آدم بی رحمی بشم ، آدمی که هیچ خیری ازش به دیگران نمی رسه ، یه کلیشه ای که تو فیلم ها یا کارتون ها از آدم بد نشون میدن ، یه آدم طماع و خسیس و خودخواه که به هیچ کسی غیر از خودش اهمیتی نمی ده!
به نظرم غرور یک سمه که دچار شدن بهش ، اول باعث تکبر در برابر دیگران و حتی خدا میشه ، دوما بزرگترین عامل شکست در هر زمینه آیه،  همچنین باعث مشکلات روانی و درگیری های روانی زیادی میشه و آدم رو از زندگی خوش بی نصیب می کنه.
آدم معتقدی هستم و واجبات مالیم رو پرداخت می کنم و مقدار خیلی کمی هم به دیگران کمک می کنم ، ولی از طرفی واقعاً دارم افراط می کنم ، این که کم خرج می کنم ،چون احساس می کنم باعث میشه که من عوض بشم و به سمت لاکچری بازی در آوردن پیش برم!
دوست ندارم توی صف مرغ دولتی بایستم. دوست ندارم توی صف نذری بایستم. دوست ندارم در به در دنبال این باشم که فلان جا یه ذره تخفیف گذاشته و چند تومن ارزون تر خرید کنم  یا خیلی کارهای دیگه ، این کارها یه زمانی برای من صرفه داشت ، هر چند الآن هم ممکنه گه گاهی مثل بقیه مردم عادی این کارها رو انجام بدم ، فقط برای این که خودم رو بالاتر از بقیه ندونم.
یا این که از کار مهم و زندگی خودم می زنم و یه کار بی اهمیت رو برای دیگران انجام میدم که برای اون ها هم فرقی نداره انجام شدن یا نشدنش.
و یا این که تواضع بیش از حدی به خرج میدم ، در حدی که دیگران وقت من رو بی ارزش می دونن ، و شاید خودم رو هم یه آدم بی ارزش بدونن! ولی در کل برام اهمیتی نداره که چه فکری درباره ام می کنن تا وقتی که تاثیری توی زندگیم نداشته باشه امّا مثلا:
من به ازای هر ساعت از زندگیم می تونم پول خیلی خوبی در بیارم و این زمانم رو برام ارزشمند می کنه و حاضر نیستم به راحتی از دستش بدم ، امّا شاید توضیح دادنش به بقیه باعث بشه که فکر کنن من مغرور هستم و رابطه شون با من بهم بخوره. ممکنه فردی ساعت ها بیاد و با من حرف های بی خودی بزنه که نه تنها فایده ای نداره بلکه علاقه ای هم به اون بحث نداشته باشم و مجبور به تحمل و گوش دادن بشم و عملا چند ساعت رو از دست بدم.
بیشتر هدفم از نوشتن این مطلب گفتن شرح حال خودم بود و این که نظرات دیگران هم چیزی یاد بگیرم.
ولی یه سوال هم برای کسانی که تا اینجا رو خوندن دارم ، مسئله ازدواج ، با این وضعیت من نمی دونم بهتره که هر چه زودتر تا وضعم بهتر از این نشده با یه خانواده معمولی یا حتی فقیر وصلت کنم یا این که صبر کنم و ختما با دختری از خانواده ای که وضع خوبی دارند ازدواج کنم؟
 

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تقویت روابط اجتماعی (۸۶ مطلب مشابه)