خانواده برتر

من هم تازگیا حسی به دختر خالم پیدا کردم ویک پست هم دراینجا گذاشتم(نمیدونم چطوری بفهمم...)

گاهی اوقات بهش فکر میکنم وتوذهنم روزایی رو تصور میکنم که به هم رسیدیم وزندگی عاشقانه ایی دارم

وگاهی اوقات هم از ترس اینکه عشقم یکطرفه باشه وبهش نرسم این حسو فراموش میکنم وبیخیالش میشم

انگار دیوانه ام:))

خوشبحال اون کسایی که عاشق همدیگه هستن و این حس دو طرفس

من تا به این سنم اصلا عاشقی رو تجربه نکردم خیلی دوس دارم یکی عاشقم  باشه

خوشبحالتووون

خدایا یعنی واقعا تو این دنیای به این بزرگی یکی نیس که منو دوست داشته باشه ؟؟؟؟؟ اخه چرااااااااا؟؟؟؟؟/:(((((( 

به پرتو خورشیدی*متاهل*

پرتو جان شما متاهل هستید دیگه؟

به همه بچه هاش

عشقی که آسان بدست بیاد معمولا زود از دست میره ولی اون عشقایی که بسختی بهم میرسن دوامش بیشتره.

من بر خلاف همه ی دوستانی که اینجا خاطره ی عشقشون که منجر به ازدواج شده رو بیان کردند بعد از ازدواج عاشق شدم...

یادم میاد از 19 سالگی خاستگار راه میدادیم و  با وجود اینکه فیلتر تلفن هم بود تعدادشون کم نبود طوری که دیگه از خاستگار و خاستگاری متنفر شده بودم...واقعا هیچکدومشون حتی نزدیک به معیارهام نبودن با اینکه همشون خیلی شرایط خوبی داشتن  از دید دیگران....یادمه اواخر دیگه خانواده و دوستام بد و بیراه نثارم میکردن و میگفتن تو خل شدی این موردای خوب رو رد میکنی!!! اما من دنبال یه نشونه بودم...دنبال عشق بودم! اردیبهشت سال 93 بود  یه روز که از دانشگاه خسته و کوفته اومدم خونه مادر گرامی تازه اعلام کردن که بعد از ظهر خاستگار میاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!! داشتم منفجر میشدم از حرص که چرا بی خبر از من اجازه دادن که بیان! سرتونو درد نیارم یادمه وقتی تو آشپزخونه ظرفارو میشستم مثل ابر بهار اشک میریختم که آخه تا کی باید تحمل کنم حضور خاستگارانی که بهشون هیچ جذب نمیشدم و برام روتین بودن! خلاصه بعد از ظهر شد و مادر و دختر اومدن خونمون و آقا پسر هم بیرون تو ماشین تشریف داشتن. حدود 5 دقیقه نشستن  و اجازه خاستن که پسرشون هم بیاد بالا....منم که کلا دپرس بودم و به تنها چیزی که فکر نمیکردم خاستگاری بود کاملا بیخیال رفتم تو اتاق که حجاب کنم و بیام....وقتی صدام کردن آقای داماد تو پذیرایی نشسته بودن کناار مامانشون.... اومدم بیرون و سلام کردم  و آقا پسر تا نیمه بلند شد و خیلی صمیمی و در عین حال مودب جواب داد سلام علیکم احوال شما؟ تن صداش آروم بود و با نمک! خخخخخ نگاش که کردم  دیدم  یه مرد سبزه اس (خودش معتقده سفیده خخخخخ) با صورت و اندام کشیده که ریش پورفسوری  داره ! مامانم سوال پیچش کرد و بیوگرافی خاست و اون هم  با آرامش و حوصله و ادب جواب میداد...شرایط خوبی نداشت  بهتره بگم از همه ی خاستگارام پایینتر بود از لحاظ اقصادی و موقعیت...اما به جرات میتونم بگم از لحاظ اندیشه و سخن گفتن و تواضع و احترام و کلا منش برخورد از همشون سر بود! احساس میکردم با محیط راحت سازگار شده بود و خجالتی و هول نبود در عین حال پررو و بی ملاحضه هم نبود! خلاصه که یادم نیس جلسه اول چیا گفتیم اما خوب یادمه که به نظرم بانمک و باحال اومده بود...منی که آخر هر هفته بعد از رفتن هر خاستگار به نگاه پرسشگرانه ی مامانم که انتخاب رو کاملا به خودم واگذار کرده بود لب و لوچه ی آویزون و کجمو نشون میدادم حالا از نگاهش فرار میکردم و  سعی میکردم لبخندمو کنترل کنم!!!! خخخخخ

آقا رفتن و برخلاف خاستگارای دیگم تا یه هفته خبری ازشون نشد و من همش تو فکرش بودم  و خودخوری  میکردم! خلاصه بعد یه هفته مامانش دوباره زنگ زد وووووووووو تقریبا 3 ماهه بعد عقد کردیم. :)

الان 1 سال و 4ماهه که تو عقدیم....اتفاقات زیادی افتاد تو این مدت که منجر به این شد که  حتی 2ماه همو نبینیم اما آخرش باز هم برگشتیم و نخاستیم از هم بگذریم..... شوهرم میگه دوسم داره و من شدم انگیزه ی زندگیش و بدون من دیگه نمیتونه...منم خیلی دوسش دارم  و خدارو شکر عاشقشم. برامون دعا کنید بتونیم زکات این آرامشی که با هم داریمو بدیم و همو راضی و خوشحال کنیم ....دعا کنید زودتر بریم خونه ی خودمووووون :)

به پرتو جان خورشیدی

اره عزیزم همون پریسا هستم راستش داشتم کم کم جواب میگرفتم که روغنه تمام شد خواهرم انتهای چشمش یخورده گود بود استفاده کرد پُر شد البته کم کم و دیر نتیجه میده و باید حوصله داشته باشی اولش باید تا دوهفته بزنی تازه بعد از دو هفته کم کم شروع به حجم دادن میکنه.

روغنش مارک نداره فقط ما به کسی قرار بود برامون بخره گفتیم به فروشنده بگو باید (اگه اشتباه نکنم) 80یا90درصد خالص باشه و بوی خیلی تندی داشته باشه که وقتی برای ما اوردن واقعا بوی خیلی تندی داشت اهان راستی رنگش هم قهوه ای کمرنگ که دیگه یجورایی مایل به جیگری کمرنگ هست،اینا رو برات گفتم تا بتونی اصل رو از تقلبی تشخیص بدی.

اونایی هم که صورتشون حساس هست این روغن رو استفاده کنن جوش میزنن که صورت منم جوش زد ولی بعدش با صابون ضد جوش که داشتم و محلول کلیندامایسین و ژل دیفرین جوشام رفت.

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

 پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.

و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی.

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد.

اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود.

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی.

زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.

پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد.

تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد.

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است.

ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس.

ناامیدی از این چیز و آن چیز. 

تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست.

و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.

اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است.

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.

خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. 

پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.

فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر.

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.

راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

ببخشید بی ربط به پست بود :((((

به به ضحی : ممنون بابت نظرتون ولی دقیقا نمیدونم چرا به من!!! آیا

به آیاتای : آرررره بابا خخخخخخخخ خدای اعتماد به نفسه! همه میگن چون زبون باز بوده زنش شدم! راستم میگن آخه از پسرای هل بدم میومد. اما حالا من که به زبون بازی معروف بودم جلو ایشون لنگ انداختم و نشستم سر جام  :)))))   راستی صدای خیلی قشنگی هم داره و تو مجلسمون واسم خوند.....تو مجلس خواهر خودشم باز واسم خوند :))))) کلا خیلیی مهربونه عشششششقممممم. 3>

به پرتو خانم

ممنون عزیزم امیدوارم که استفاده ی کامل رو ببری.

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

 پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.

سلام

گرچه این پست خیلی وقت پیش نوشته شده،خوندمش ؛چون دلم گرفته ،خیلی هم گرفته.

خدایا خودت نجاتم بده.

دوستان واسم دعا کنید.