با سلام به همه دوستان خانواده برتر

حقیقتش من اینجا همیشه یک خواننده خاموش بودم و نه سوال و نه هیچ پستی هیچ وقت نذاشتم ولی میخواستم امروز یه کم درباره یه موضوعی باهاتون صحبت کنم به خصوص الان که کل کشور تو قرنطینه رفته و وقت زیادی داریم برای صحبت کردن و نوشتن دوست داشتم یه داستانی برای شما تعریف کنم خالی از لطف نیست.

خب اول بگم دلیل اینکه اومدم اینجا و این متن رو نوشتم حواشی جالبی بود که درباره سریال پایتخت ایجاد شده، سکانسی که تو اون یه زن و شوهر (فرضی و خیالی! چون بازیگرن) کنار هم با فاصله زیاد میشنن روی تخت دو نفره با گل های قرمز! (وامصیبتا!! گل قرمزم داشتتتت!!!)، تازه بعد خانومه میره و آقای سیبیل کلفت تنها رو تخت میخوابه، طبق روال همیشگی صدا سیما! 

خب تعداد خیلی زیادی از دوستان مذهبی اومدن واکنش نشون دادن و نشون دادن تخت دو نفره رو قبح زدایی میدونستن! البته پایتخت امسال ایراداتی بهش وارده ولی این یکی دیگه خیلی ایراد با حالی بود...

حالا کلا این مسئله تخت دو نفره و اینا منو برد به سال های دانشجوییم و چالش های جالب اون دورانم با یه خانواده ای که تقریبا همچین سخت گیری هایی توش بود.

من وقتی دبیرستان بودم به بابام قول دادم که هیچ شهری به جز شهر خودمون انتخاب نکنم، انتخاب رشته کردیم و همه رشته ها از شهر خودم زدیم اما از اونجا که شیطون و لج باز بودم با کلی استرس رفتم یواشکی تهران و یه چند تا شهر دور مثل تبریز رو ویرایش کردم و زدم! رتبه ام خیلی خوب بود و راحت تهران قبول شدم! که قبولی تهران من اونم رشته ای که خیلی عالیه از دانشگاه خوب باعث شد بابام خشکش بزنه! همه ش میگفت یا خدا تهران نداشتیم که!!!

یعنی اشتباه شده یعنی کد اشتباه زدیم!؟، آخرش هم فهمید من بودم، یه هفته هم قهر بودیم با هم اما از پس من که بر نمی اومد! با کلی دعوا و شر نتیجه این شد که من میرم تهران اما خوبگاه بی خوابگاه!، میرم پیش عموم که با ما سال ها قهر بودن (بابا بزرگم این اواخر عمرش دست شون رو گرفته بود گفته بود یا آشتی میکنید یا حلال تون نمیکنم، این ها هم آشتی کردن و من فکر کنم چهارده ساله اینا بودم، فهمیدم جلل الخالق من یه عموی دیگه هم دارم!).

خلاصه با کلی ذوق شوق و آرزوی های عشق حال جدید تو دانشگاه رفتیم خونه ی عمو! اولین شبی که اونجا بودم و جالب ترین چیزی که دیدم این بود که مثل صدا سیما عموم تو حال میخوابه، زن عموم تو اتاق خواب، با خودم گفتم لابد قهرن، لابد کمر عمو از تخت درد گرفته، اصلا به تو چه اینقدر فضولی! 

یه روز گذشت دو روز گذشت دیدم نه اینا کلا سیستم شون اینجوریه چه فکرهای که به کله ام نزد من! یه شب رفتم زیر پتو اما خواب نبودم گوشی دستم بود عموم اومد بالا سرم فکر کرد خوابم لامپ رو خاموش کرد بعدش هم یواشکی رفت تو اتاق خواب خودشون! 

باورتون میشه! به خدا هنوز نفهمیدم چرا !، تا این حد حساسیت که حتی براشون زشت بود من ببینم اینا روی تخت میخوابن!، البته رفتار های عحیب غریب فوق العاده زیاد داشتن، من دو تا پسر عمو دارم اون موقع یکی شون 22 و یکی 27 ساله بود!، تو اون خونه حتی یه هم صحبتی ساده با پسر عمو ها باعث میشد با چشم غره زن عمو مواجه بشم، من تو اون یه سال فقط در حد سلام اونم با سر زیر با اینا همکلام شده بودم! 

در حالی که من واقعا اون ها رو مثل برادرهای خودم میدونستم و اصلا قصد صحبت خاصی نداشتم این که نادیده بگیری دو تا آدم دیگه تو خونه هست و اصلا باهاشون صحبت نکنی به نظرم خیلی خنده دار بود و زیاده روی بود.

ما چهار تا آدم بالغ بودیم!، یا حتی مدل نشستن من رو گیر میدادن، مثلا روی مبل نشستن یا پا روی پا انداختن مجاز بود، اما اگر چهار زانو بشینی خیلی باز باشه یا دستانت رو قلاب کنی دور زانوت خیلی کار ناشایسته ای کردی!

تو اون خونه موسیقی به طور کل ممنوع بود!، خواننده ایرانی فقط انقلابی شون، خارجی که کلا حرفش رو نزن فقط نوحه!، حتی برنامه صدا سیما سانسور دا‌‌شت، فیلم های سینمایی که سحر قریشی توش بود دیدنش کفر بود!

میگفتن سینمای ایران داره بی راهه میره، من تو اون یک سال ویولنم رو برده بودم با خودم که گه گاهی تمرین کنم، کلا گذاشتم کنار! وقتی اوضاع جوری میشد که فقط من و پسرها خونه بودیم مجبورم میکردن برم یه کانونی کنار مسجد و آموزش های مختلف داشت اونجا برم! 

مثلا میترسیدن پسرها رو بخورم، شاید یا مثلا مفسده ایجاد کنم!، حتی طرز لباس پوشیدن نوع آرایش کردنم تحت کنترل بود، من تمام آرایشم یه رژ ناقابل صورتی کمرنگ بود با کرم ضد آفتاب رنگی! همون هم ممنوع کردن و گفتن زشته مردم ببین دختر فامیل حاجی اهل آرایش آنچنانیه!، ارایش آنچنانی!! 

حتی عطر و اسپری که زیاد میزدم مخالفت میکردن!، تو حمام هر یک اعضای خانواده به خصوص من و پسرها بیشتر از بیست دقیقه میموندیم میومدن پشت در در میزدن!، زود بیا بیرون!!!، ساعت کلاس هام رو حفظ بودن و دیر رسیدن مساوی با دعوا و نصیحت های فراوان بود!، نماز اول وقت نخوندن خیلی بی احترامی بود و حتی روزهایی که خدا بهت مرخصی داده هم باید اداش رو در میاوردی، چون نباید پسرها میفهمیدن! 

کافه رفتن یا حتی رستوران اگه خاص و با کلاس باشه محل رفت آمد دخترهای بد حجاب باشه خوب نیست رستوران فقط سنتی کافه هم ممنوع!، میدونید منظورم چیه!؟ 

یعنی یه کنترل همه جانبه ی بسیار وحشتناک!، جوری که احساس خفقان میکردی!، البته پسرها هم همین جوری بار اومده بودن، کاملا به خاطر دارم یک بار نیاز فوری به یه وسیله بهداشتی پیدا کردم و تو خونه نبود، زن عموم هم نبود که ازش بخوام و راحت نبودم بخوام عمو یا پسرها بخرن، خودم لباس پوشیدم که برم، دیدم وایساده جلو در میگه کجا این وقت شب مهشید خانم!؟، حالا ساعت چند بود ساعت هفت و نیم عصر! 

هیچی میرم یه چیزی میخرم میام، خب بگو خودم برات میخرم این موقع تنها نرو ... نه نمیشه خودم باید برم... منم اجازه نمیدم خودت بری مسئولیتت رو عمو به ما سپرده، ما هم اجازه نمیدیم بری! هر چی میخوای باید بگی ما بخریم آخرش هم با کلی خجالت گفتم رفتن خودشون خریدن.

حالا خودشون هم خجالت میکشیدن، ولی باید بالاخره یه جوری محدودیت ایجاد میکردن برای من که خیال شون راحت باشه! 

میدونید چه عذابی کشیدم و چقدر جو اون خونه برام وحشتناک بود!؟، من یک سال اون جا موندم و سال بعدش با کلی التماس خانواده خودم اومدن تهران، اما این خانواده به خصوص رفتار های زن عموم و این بسته بودن و افراطی دیدن همه چیز برام عجیب بود، من فکر میکنم هیچ آدمی نمیتونه تو اون خونه روان سالمی داشته باشه، این حد از کنترل و محافظه کاری غیر قابل تحمل بود، من فکر میکنم حتی آدم های مذهبی هم تا یه حدی حق کنترل کردن بچه هاشون رو دارن و اگر تا سنین بزرگ سالی بخوان به رفتارشون ادامه بدن دقیقا دارن ظلم میکنن! 

شما وظیفه داشتید وقتی هنوز خام و نوجوان بودن راهنمایی شون کنید اما این حد از محدودیت مصداق کامل ظلم به بچه هاست!، موافق نیستید با من؟ 

اصلا تا حالا با همیچن خانواده هایی رفت و آمد داشتید؟، نظرتون چیه؟، مگه نه اینکه بعد از 18 سالگی ما آدم های آزاد و بالغی هستیم که باید هویت خودمون رو خودمون پیدا کنیم و فکر کنیم که کدوم راه درسته؟، نه اینکه راه درست رو مثلا بکنن تو حلق مون؟

البته پایان کار رو هم بگم که پسر عموی بزرگ ترم چند سال بعد ازدواج کرد و بعدش هم افتاد تو راه مهاجرت و این حرف ها و این اواخر وقتی توییترش رو چک میکردم دیدم میگه خدا رو قبول ندارم و تصمیم گرفتم آتئیست بشم!!!


مرتبط:

این کارتون امروز از شبکه پویا پخش شد

چرا فیلم سازان ما در ساخت فیلم و سریال تاریخی ضعیف عمل می کنن؟

نقدی به فیلم نامه سریال بچه مهندس ۲

خشونت در فیلم های سینما چقدر بر ما تاثیر گذار است؟

می خوام فیلمنامه نویس بشم

چطور به صورت حرفه ای فیلم بردار شوم ؟

چه طوری فیلم ببینم و ازش تاثیر نگیرم؟

کی قراره من از فیلم های ایرانی درس زندگی بیاموزم؟

زندگی شما چقدر شبیه فیلم و سریال های ایرانیه ؟

کسی فیلم محمد رسول الله رو دیده ؟

دلیل اینکه فیلم های ایرانی ضعیف هستند چیه ؟

تولید فیلم و سریال برای ترغیب جوانان به ازدواج

قشنگترین و بهترین فیلم ایرانى که دیدید چیه؟

نظر شما درباره سریال پدر که از شبکه ۲ پخش شد چیه ؟

چرا یک سریال درباره شفا یافتگان طب اسلامی ساخته نمیشه ؟

سوال از دختران شبیه لیلا در سریال پدر

کاری که ملکا در سریال ماه و پلنگ کرد حماقت بود نه بخشش

با شخصیتی مثل "مهدی" سریال "همه چیز آنجاست" ، ازدواج می کنید ؟



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
فیلم و سریال (۲۲ مطلب مشابه)