← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← زندگی با خانم شاغل (۲۵ مطلب مشابه) ← مسائل زنان شاغل (۳۵ مطلب مشابه)
- ۳۲۸۶ بازدید توسط ۲۴۸۵ نفر
- دوشنبه ۲۷ فروردين ۹۷ - ۲۲:۲۹
من میخوام چند تا کامنت بذارم یکی به صورت کلی و دیگری تجربه مشابهم که شاید به درد شما بخوره
اول این که "به نظر من" دیگه واقعا زمان اون هست که از دادن حکم های کلی مثل این که زن اصلا نباید کار کنه یا زن حتما باید کار کنه دست برداریم. گاهی حقیقتا باعث تعجبم میشه وقتی تمام دغدغه برخی افراد اینه که طرف رو مجاب کنن که یک خانوم نبایستی کار کنه و با وظایفی که از ازل براش تعریف شده یعنی رسیدگی به همسر و بچه و خونه داری منافات داره و یکجا ممکن نیستن و حتما قصوراتی پیش میاد و برخی دیگه هم میخوان با تمام قوا ثابت کنن که زن حتما و قطعا باید فعالیت اجتماعی داشته باشه. بهتره بپذیریم که این هم نوعی انتخاب شخصی و سبک زندگی برای افراد هست و دیکته کردن نظر ما به هیچ عنوان شایسته نیست. روحیات و توانایی های افراد با هم تفاوت داره و در هر دو دسته (خانه دار و شاغل) نمونه های موفق و ناموفق وجود داره و همه ما قطعا سراغ داریم.
وقتی دانشجوی ترم دوم دکتری بودم و درسم سنگین بود و در عین حال شاغل هم بودم
ازدواج کردم. علاوه بر اون همسرم شهر دیگه ای (شهر محل تحصیل من) زندگی می کرد و من
ناچار به دوری از خانواده بودم. نگران مدیریت همه اینها هم بودم.
توانایی و اولویت بندی های شما و همین طور نوع شخصیتی و رفتار همسر شما خیلی این
میون میتونن کمک بکنن. من با توجه به این که مشغله کاریم زیاد بود تردید داشتم
برای شرکت توی آزمون دکتری. فکر می کردم نمی تونم از عهده ش بربیام. همون موقع با
همسرم آشنا شدم و به شدت منو تشویق کرد به ادامه تحصیل. ما هم رشته بودیم و هر دو زبان
انگلیسی خونده بودیم ولی گرایش های مختلف. اون کارمند بود ولی من تدریس می کردم. برخلاف
بعضی ها بالا بودن مدرک تحصیلی منو ضعف خودش قلمداد نمیکرد و به واسطه تشویق اون
من زمان گذاشتم و مطالعه کردم و آزمون دکتری دادم و پذیرفته شدم. ترم دوم که بودیم
عقد کردیم و باز رعایت حال من و سنگینی درسم رو می کرد و تشویق هاش ادامه داشت و
حتی برای هر یک نمره خوبم مثل بچه ها برای من هدیه کوچیکی به عنوان جایزه میخرید.
عروسی رو هم با نظر خودش موکول کردیم به بعد از آزمون جامع من که اون دوره درس و
امتحان سپری بشه و خیالمون راحت باشه. یعنی هیچ وقت در مورد تحصیلاتم مشکلی پیش
نیاورد و حامی بود و من هم البته سعی می کردم سوءاستفاده نکنم و هیچ وقت احساس
نکنه دراولویت های بعدی زندگی من قرار داره. من از وقتی دانشجوی لیسانس بودم تدریس
می کردم و وقتی هم که دانشجوی دکتری بودم توی 3تا دانشگاه مختلف درس داشتم به
اضافه تدریس آموزشگاه و کلاس های خصوصی. به عقیده من کار خیلی درستی بود که زندگی
زیر یک سقف رو تا سبک شدن برنامه دانشجویی من به تعویق انداختیم. چون حجم سنگین
درس ها و تکالیف، کار بیرون و اداره امور خونه با هم قطعا برام سخت میشد اما بعد
از آزمون جامع بحث رساله دیگه نیازی به حضور در کلاس نداره و راحت تر میشه براش
توی زندگی زمان ساخت. گرچه اون هم به هیچ وقت بخش آسون ماجرا نیست.
من 4روز هفته از 7 صبح تا 7 عصر بیرون سرکارم. یک روز هفته فقط تا ظهر کلاس دارم و دو روز آخر هفته به هیچ عنوان برنامه نمیذارم (علیرغم اینکه می تونم کلاس خصوصی قبول کنم و از نظر درآمد خیلی به نفعم باشه) چون همسرم هم این دو روز خونه س ترجیح میدم پیشش باشم. اگر کار نمی کردم هم از 6 صبح که همسرم از منزل خارج میشه تا هفت و نیم که میرسه خونه من تنها می موندم و تصور اینم برای من خیلی سخته. ولی اغلب اون بعد از کارش میاد دنبالم و با هم میریم خونه و تو راه فرصت داریم روزمون رو با هم مرور کنیم و وقتی می رسیم یه استراحت کوتاه و چایی و گپی هست. با هم یه چیزی برای شام درست می کنیم بعدش چون هر دو اهل مطالعه هستیم کمی مطالعه میکنیم و گاهی چیزی بازی می کنیم یا فیلمی می بینیم و روز تموم میشه. گاهی هم دوتایی یه چیزی برای ناهار فردامون درست می کنیم. آخر هفته ها هم برنامه گردش و موزه و گالری و تئاتر و این داستان ها داریم و سر زدن به خانواده و باقی ماجرا. گاهی که به همسرم میگم دوست داشتی همسرت همیشه خونه بود و همه چی آماده بود همیشه و لازم نبود بیایی کمک من تو کارها؟ اخم می کنه و میگه به هیچ وجه. من اصلا دوست نداشتم با یک خانوم خانه دار ازدواج کنم و زن زندگی بودن آشپزی و شست و شو نظافت و سرویس جنسی نیست.
میخوام بگم من تمام سعی ام رو برای زندگی مون می کنم اما اگر اون درک نمی کرد مسلما من نمیتونستم ادعا کنم زندگی مشترک موفقی دارم. چون هنوز بچه نداریم نمی تونم بگم توی اون قسمت هم میتونم موفق باشم ولی خدا رو شکر تا اینجا مشکلات جدی نداشتیم. البته مشکلاتی هم بوده مثل این که خانواده همسرم به شدت اهل رفت و آمد و دور هم جمع شدن هستن و چون مادرهمسرم و جاری هام همگی خانه دار هستن وقت آزاد بیشتری دارن برای این چیزها و دغدغه صبح زود بیدار شدن یا آماده کردن غذا ندارن اوایل مدام اصرار داشتن بیایید پیشمون... حالا کجا به این زودی... و این حرفا که خوشبختانه خیلی زود و راحت تونستن کنار بیان و به خاطر سبک و شرایط زندگی ما از دعوت های وسط هفته تا حد امکان پرهیز کنن.
یکی دیگه از دوستان من که رشته تحصیلیش مهندسی بود بعد از آزمون جامعش با یک همسر لیسانس کارمند (که از نظر موقعیت کاری از همسر من شرایط خیلی بهتر و پردآمدتری داشت) ازدواج کرد. از همون اوایل این مساله اختلاف مدرک تحصیلی براشون دردسرساز شد. آقا خیلی به تماس ها و ارتباطات خانوم با استاد راهنماش که یک آقا بود حساس و بدبین بود و بحران هایی درست می کرد گاهی (در حالی که همسر من به خاطر این که سابقا مدرس زبان بوده خودش می دونه جو کاری ما تو کلاس های بیرون طوریه که شاگردا رو با اسم کوچیک صدا می زنیم و یا وقتی من از همکلاسی هام با ذکر اسم کوچیک صحبت می کنم مامانم میگه وای زشته جلوی همسرت ولی اون میخنده و میگه این حرفا چیه کجاش زشته. توی دوره تحصیل هم گاهی که با همکلاسیا بیرون می رفتیم اونم دعوت می کردن و میومد و همه دوستش داشتن و اونم حساسیت و بدبینی نابه جا نداشته تو این سال ها). در مورد این دوستم خانواده هر دو طرف هم اصرار خیلی زیاد داشتن به بچه دار شدنشون و بعد از تولد بچه هم مادراین دوستم ناچار شد بره پیشش بمونه (چون اون هم هیات علمی دانشگاهی تو یه شهر دیگه بود) و همسرش که خیالش راحت بود مادرخانومش هست ماموریت های طولانی می رفت و خیلی به این دوستم سخت گذشت. خصوصا رشته ش فنی بود و فشار روش واقعا سنگین بود و فارغ التحصیل شدنش خیلی طول کشید و تازه زندگیشون داره به یک ثباتی میرسه اون هم با فداکاری های یک طرفه متاسفانه. دیگه نمی خوام بیشتر توضیح بدم و زندگی خودم رو خیلی عالی و یا زندگی اونو خیلی سیاه جلوه بدم چون این طور نیست. فقط میخوام مجددا تاکید کنم که موفقیت توی زندگی مشترکی که خانوم توش قراره هم همسر و هم شاغل و هم محصل باشه تا حدی سخته و منحصر به توانایی های شما نیست و با توجه به این که هنوز دیدگاه های خیلی سنتی و محافظه کارانه در بطن خانواده هامون وجود دارن بستگی زیادی هم به همسر آینده شما دارن. وقتی در مورد این مسائل با دوستان خارجی مون صحبت می کنیم با تعجب میگن این که دغدغه نیست اصلا و فلان وزیرشون یا حتی ورزشکار حرفه ای رو مثال میارن که مادر چندین بچه ست و توی کارش خیلی موفقه و غیره. اما خب سبک زندگی و جنس تفکرات و انتظارات جامعه ما متفاوته و این دقت بیشتری می طلبه برای انتخاب همسرتون و صد البته حفظ همه این چیزهایی که دوست داریم با هم داشته باشیمشون انرژی و از خودگذشتگی بیشتری میطلبه.
امیدوارم در هر زمینه ای موفق باشید
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها