سلام
من دخترم تازه لیسانس گرفتم .
از بچگی مشکلات خانوادگی زیادی داشتم خیلی تحقیر شدم، پدرم همیشه کتک میزد تحقیر میکرد همیشه ترس تو وجودم بوده ترس از پدرم، ترس از آینده، ترس از بی پناهی و خیلی چیزای دیگه ، وارد جزئیات مشکلات نمیشم .
هیچوقت قبل اینکه دانشگاه برم نمیذاشتن تنهایی بیرون برم همیشه مامانم میبرد مدرسه دبیرستانم که با سرویس میرفتم ، مشکلی که الان دارم اینه که وقتی بیرون تنهایی میرم و معمولا هم پیاده میرم چون پیاده روی رو دوس دارم خیلی اوقات ذهنم درگیره ، خیلی پیش اومده که مزاحمم بشن و حتی قصد بدی داشته باشن....
اون لحظه ترس خیلی بدی میاد سراغم حتی حاضرم بمیرم نفسم بند میاد زبونم قفل میکنه اصلا عکس العمل نمیتونم نشون بدم حتی اگه جای شلوغ باشه ، و من هر بار بعد این اتفاقات ترسو تر شدم ، تو این مواقع یا همیشه سوار تاکسی شدم یا به راهم ادامه دادم همیشه هم تو دلم خدا رو صدا زدم . ببینید من آدم کم حرف و کم رو و خجالتی نیستم همیشه تو دانشگاه من با همه راحت ارتباط برقرار میکردم ، ولی بحثم سر اون ترسی که موقع بیرون رفتن دارم هستش .اینم اضافه کنم هیچوقت بیرون رفتنی به آقایون نگاه نمیکنم .
همیشه با اقتدار راه میرم هیچکی هم متوجه ترسم نمیشه و کلا آدم تو داری هستم ترس رو هیچوفت نشون ندادم ، ولی تو وجودم هستش ، حتی یاد صحنه هایی که برام اتفاق افتاده میوفتم
من حتی از آبروم هم میترسم بخاطر مشکلات زندگیم .
چند وقت پیش یه آقایی دقیقا سر کوچه امون مزاحمم شد که بلاخره اونجا آشنا هم بود ، دیگه تصمیم گرفتم هیچوقت آدرس ندم و جوری برخورد کنم که فکر کنن لالم ، شما تو اینجور مواقع چیکار میکنین؟ کسی مزاحم باشه و قصد بدی داشته باشه چیکار میکنین؟ این ترس من طبیعیه؟ یا واقعا مشکلی دارم؟ با توجه به اینکه با ترسیدن تربیت شدم، ترس از آبروم رو چیکار کنم؟
این مزاحمت ها که میگم خیلی زیاده ، من همیشه اون صحنه هایی که دیدم و برام اتفاق افتاده برام تداعی میشه.....
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه)
- ۴۱۵۶ بازدید توسط ۲۷۱۷ نفر
- چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶ - ۱۹:۴۲