من یکی از کامنت گذاران پست "این زندگی اونی نیست که میخواستم" هستم که با نویسنده همزاد پنداری زیادی داشتم. اون جا گفته بودم ته دلم یک کینه و گله ی کوچک از خدا از گذشته تو دلم هست که صاف نمیشه و فقط موقت فراموش میشه به خاطر سختی و تلاش های زیادی که کردم و دقیقه نود به در بسته خوردم. یک جورایی با خدا قهر بودم راستش اصلا دست و دلم هم نمیرفت قرآن بخونم یک مدت زیادی. حس میکردم چیزی عین گلوله تو دلم مونده بود سر این موضوع.
سختی های زیادی رو بر دوش و شانه ام کشیدم تو زندگیم تا به الان . الانم کوله هایم خیلی سنگین هستن .حتی توان راه رفتن با این کوله های سنگین از مشکلات برام سخت شده. اما خدا دلم رو به طور معجزه آسایی آروم کرده .
ببخشید که خیلی پراکنده گفتم. ذهنم پراکنده بود و خواستم حال دلم رو بگم. از کاربرهای اون پست که برام دعا کردن ممنونم.
التماس دعا.
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← تفکر در احادیث و روایات (۲۷ مطلب مشابه)
- ۱۵۹۶ بازدید توسط ۱۱۳۱ نفر
- جمعه ۳۰ شهریور ۹۷ - ۲۰:۲۴