سلام خدمت دوستان خوبم
پسری ۲۴ ساله هستم ، دانشجو ام و دو ساله دیگه درسم تموم می شه و دو سال هم طرح دارم ( این هایی که گفتم به ادامه حرف هام مربوطه )
چند مدّت پیش یکی از همکلاسی هام که من همیشه شیفته شخصیت و اخلاقش بودم حسش بهم گفت ، راستش همیشه از خدا آرزوی همچین دختری داشتم ،واقعاً برام خاص بود ، دور از چهرش واقعاً ادب و شخصیتش همیشه برام قابل احترام بود ...
بعد اینکه اون خانم حسش بهم گفت خیلی خوشحال بودم و شاید کمتر از ۱ ماه با هم صحبت میکردیم ولی هم ایشون و هم من نگران بودیم ایشون بیشتر نگران بود چون فکر می کرد اول حسش گفته و به طریقی برای من مسئولیت ایجاد کرده ولی خب من واقعاً دوسش داشتم ، در نهایت هم نتونستم یطورایی به زعم خودم با ایندش بازی کنم و بهش گفتم نمی تونم ادامه بدم ، نمی تونم تا ۴-۵ سال معطلت بزارم تازه اون زمان هم مشخص نیست چه اتفاقی میفته ، واقعاً تا ۴-۵ سال آینده شرایط ازدواج ندارم هر چی هم بهم بگن عشق کافیه ولی به نظرم نیست.
حالا من موندم و حسرت ، حسرت اینکه شاید اشتباه کردم ، حسرت اینکه مثلش دیگه نباشه و نیاد ، حسرت اینکه زندگی اون از این به بعد چطوری می شه ، و در طول هفته هم مجبورم ببینمش و این حسرت ها بیشترم می شه.
نمیدونم از این پست چی می خواستم واقعاً ، همدلی یا راه فراموشی ، کاش وقتی یک نفر دوست داریم بهش برسیم ، کاش این قدر شرایط برامون سخت نمی کردن.
ممنونم
← فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه)
- ۲۱۷۶ بازدید توسط ۱۵۶۰ نفر
- سه شنبه ۲۸ شهریور ۰۲ - ۱۴:۲۴