من یه پسر 25 ساله هستم مدتی میشه از خانومم جدا شدیم البته من دیگه اونو به اسم همسرم نمیدونم و این باعث افسردگیم شده
من چند مدت پیش با یه خانم به ظاهر عفیف بواسطه مامانم اشنا شدم . اوایل رابطه احتمالی منو با دیگران یعنی دخترا بهونه کرده بود  چون خارج ایران درس میخونم واسه همین احتمال داده بود که با یکی رابطه داشته باشم واسه همین هم پیش مشاور رفتیم .

خلاصه حل شد ( البته در اون مورد بهش حق میدم ) بعد که کم کم به همدیگه نزدیکتر شدیم من همون کارایی که رو که شما پیشنهاد داده بودید انجامش دادم در طی چند مرحله تا اخراش ازم رابطه خواست منم گفتم که بذار واسه بعد عروسی تا با اصرارش مجبور شدم  ببخشید دوستان من مجبورم این حرفا رو بزنم  عذر میخوام ولی گفتنش ضروریه  تا اینکه بهم گفت از پشت منم چون عواقب اینجور رابطه رو میدونستم بهش گفتم که عزیزم از این نوع رابطه فقط من لذت میبرم نه تو .

واسه همین ولش کن بعد بهم فحش داد و گفت تو از کجا میدونی این چیزا رو  لباساشو پوشید و رفت منم متعجب شده بودم که چی شده فکر کردم داره مثل همیشه خودشو واسم لوس مینکه تا اینکه چند ساعت بعد مادر زنم بهم زنگ زد گفت باهاش چیکار کردی من گفتم هیچی ( چیزی که نمیتونستم بگم ) بعد قطع کرد من هنوزم باورم نشده بود تا اینکه باباش زنگم زد گفت بیا دادگاه .

من بهت زده شده بودم هنوزم نفهمیدم واسه چی ( چون من مقالات زیادی در این مورد خونده بودم ) بعد از ماجراهایی از هم جدا شدیم در حالی که 3 ماه از عقدمون میگذشت .
 من  یه فرد کاملا منطقی بودم همیشه فکر میکردم با منطقو  اصول میشه هر گره رو باز کرد ولی نمیدونستم که منطق واسه عده ای مثل علف واسه خرسه

من اون قضیه رو هضم کردم ولی یه مشکلی واسم پیش اومد اینکه شکستم همین شکستم من که تو زندگیم همه کاری کردم واسه همسرم اینده م که یه روز تو اغوشم بگیرم گونه هاشو بوس کن واسش جونمو بدم من تو زندگی با هیچ دختری  ارتباطی نداشتم واسه اینکه اولین بار همسرمو   لمس کنم واسه اون بمیرم .

به خدا همین الانش بغض گلومو گرفته که من اون جوون پاک که با هیشکی در مورد مسائل خودم صحبت نکرده من که هیچ وقت کسی انداممو ندیده بوده حالا یکی هست که (ببخشید) عریانمو دیده من جون کندم شبا تا صبح بیدار بودم واسه اینکه  یه روزی همسرم تو بغلم احساس ارامش کنه هر دو مون لذت اینکه اولین بار چنس مخالفی به عنوان همسر داره واسمون  قربون صدقه میره من چی شدم  من که لذت اینکه با همسرم شبا دستامون تو دست هم خواب بریم  واسه هم بلا باشیم چی شد چیییییییییییییییییی  خدا؟

یه بار خودکشی کردم واسه همین مسئله اما خوشبختانه یا متاسفانه زنده بودم  چطور میتونم به همسر ایندم بگم که قبلش با یکی دیگه ازدواج کردم . اون زن تصویر رویاها و ارزوهای جونیمو دینمو اصولمو ضوابطو و خدامو سوزوند


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)