سلام
من یه پسر هستم که 22 سالم هست
با یه دختر خانمی که حدودا یک سال از خودم کوچکتر هست سه ساله کمه آشنا شدم و تنها یک بار به همراه مادرشون ملاقاتشون کردم
اول این رو بگم که من تا حالا دوست دختر نداشتم و اصلا اعتقادی هم به این روابط ندارم، اونم هم همین طور هست ، تو این سه سال خیلی از رفتارهاش رو شناختم
تقریبا یک ماه شده که بهش گفتم دوسشدارم و ...
خییییییییلی بد بین هست، حتی یک بار هم به طور مستقسم بهش گفتم بد بینی، خودشم کاملا قبول داره. یک بار تعریف میکرد دوست پسره دوستش داره ولش میکنه و دوستش ناراحته، و روز به روز داره چاق تر میشه، من اصلا منظورش رو متوجه نشدم، تا این که فهمیدم فکر میکنه دوستش حامله است!!! بعدش که از دوستش پرسید فهمید اونطور نیست، اومد بهم گفتم نمیدونم چرا بد بین شدم و ...، میخوام بگم خودشم قبول داره که بدبینه
مشکلم اینه، من آدم مذهبی و معتقدی هستم، اکثر ازدواج هامون فامیلی و سنتی هست، چه طور ایشون رو باید به خانواده مون معرفی کنم؟
و مشکل بعدی اینکه بهش میگم آرایش نکن میری بیرون، میگه چرا؟ بهش میگم من نمیتونم تحمل کنم یکی تو رو ببینه و خوشش بیاد، میگه بعضی وقتا هست یه نفر چشمش قشنگه، هر کی هم ببینه خوشش میاد، و نمیشه هم کاریش کرد!!!!!!! الان من باید چی بهش بگم که قبول کنه؟
سره این مسایل یک بار گفت به درد هم نمیخوریم و ... همونجا تموم کرد، فرداش بهش SMS دادم، نمیام حوصله ندارم، بعدش نوشتم اشتباه شد، اونم بلافاصله جواب داد منم حوصله ندارم، خلاصه سره حرفو باز کردیم، بهش رک و رو راست گفتم ببین، زوری نمیشه، تو منو میخوای یا نه، گفت آره، گفتم آگه فردا یه چیز بهت بگم چه قد برات اهمیت داره، گفت خیلی، خلاصه فهمیدم اونم منو دوست داره.
الان مشکلم سره معرفی کردنش به خانواده اس، ببنید ما تو خانوادمون کسی که هنوز ازدواج نکرده، ابرو بر نمیداره آرایش نمیکنه، نمیدونم چه جوری باید معرفی کنم، به خودش هم گفتم که من خانواده ام اطلاع ندارن، چون هم نمیدونم چه جوری بگم هم شرایطش رو ندارم (پدرم درگیر خیلی مسائل هستش ) البته اون پرد و مادرش اطلاع دارن، نظر خودم اینه که مادرش که منو دیده، از نظر اون ها تایید شده ام
مورد بعدی که باهاش مشکل دارم اینه، ببنید اون نماز نمیخونه، ولی پدر و مادرش میخونن، ولی دختره پاکیه، اصلا به این اعتقاد ندارم که هر کی نماز میخونه خوبه هر کی نمیخونه بد! ولی خب مثلا اون روز گفت میخوام سگ بیارم خونه، من بهش گفتم نیار هم از نظر بهداشتی هم اینکه نجسه، گفت نجس یعنی چی، اگه بد بود خدا خلق نمیکرد، من بهش گفتم نجس که بد نیست، نجس یعنی هنگام مواجه شدن باهاش ، باید یک طوره دیگه عمل کنیم، نه این که بد باشه.
کلا متوجه شدم که یه مقدار لج بازه و بچه گانه فکر و جواب میده
بهش میگم شب هوا تاریکه زودتر برو خونه ، میگه توام همینطور میگم برای تو خطرش بیشتره، میکه اگه شما پسرا نبودید خطری برای ما نداشت از این ور اینو میگه، از اون ورم که میگه بیا من ببینمت و من بهش میگم به خاطر یه سری مسائل نمیتونم بیام ( ایشون شهرستان هستن ) بیا با هم فکر کنیم، میگه تو مردی، من باید فکر کنم؟
کلا اینطوری جواب میده.
یه دوست داره، هندی هستش، قبل از این که این حرف ها پیش بیاد، من در جریانه اون دوستش بودم، یک روز که بهش گفتم من تو رو اگه بخوام، با اون دوسته هندی و ... باید قبولت کنم، گفت نه با اون دوست هندی
نمیدونم میتونم روش حساب کنم یا نه؟
پس دو تا موضوع شد، معرفی به خانواده ام، و آرایش و پوششش
ببخشید طولانی شد.
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۱۶۴۰ بازدید توسط ۱۳۱۴ نفر
- چهارشنبه ۶ خرداد ۹۴ - ۲۰:۴۵