با عرض سلام خدمت همه شما عزیزان
یک زن در زندگی مشترک تا کجا باید تحمل کند تا هم خودش و هم فرزندش آسیب نخورند ؟ چرا اصلا فقط همیشه توقع داریم که زن بردباری کند؟ مادر آسیب بخورد ولی فرزند آسیب نخورد مادر آسیب دیده و رنجور امکان نداره فرزندش شاد باشه .
مادر شدن در عین حال که مقدسه به همون اندازه هم مسئولیت سنگین به دوش زن میذاره و حتما همه ما وظیفه داریم که بردبار و صبور باشیم فداکاری و گذشت داشته باشیم تا خدشه ای به این وظایف و احساس دین وارد نشه ولی این مرز تا کجاست؟؟ می بینم و شنیدم که افرادی فقط به خاطر فرزندشان به زندگی مشترک پایان یافته ادامه میدن البته در بیشتر موارد خودشان هم راه فرار ندارن و مجبور به ادامه زندگی هستن ولی برخی مجبور نیستن با حرفهای احساسی و غیر منطقی مجبورش میکنند تا بمانند من با این بخش مخالفم .
کاری به حقوق زنان ندارم ولی بیشتر از این توقعات دلخورم اگر زنی به هر دلیلی زندگیش تموم شد و میتونه مستقل یک زندگی آرامتری رو برای خودش فراهم کنه جلوشو میگیرن یا متهمش میکنند که احساس نداره و میخواد به بچه هاش آسیب بزنه همش میخوان به زور به خاطر بچه ها بسازه و بسوزه مگه اونایی که با بچه طلاق گرفتن مادران بدی بودن نه اونها فقط نمیخواستن به اشتباهات خودشون ادامه بدن و اسباب اذیت و آزار خودشون و همسرشون و فرزندان رو فراهم نکنند و راه بهتری رو انتخاب میکنند من میگم زنی که مجبور نیست و میتونه مستقل از عهده خودش بربیاد چرا باید تا آخر عمر زجر بکشه ؟
من همیشه مبحث هوو و صیغه رو در این سایت می دیدم واکنش خاصی نداشتم ولی خب حال خوبی هم از خوندن این مطالب نداشتم یک روز که خیلی تنها بودم و حوصله ام سر میرفت همه سایتها و مطالبش رو میخوندم یکدفعه با داستانی رو به رو شدم که درباره طلاق بود درباره هوو هم بود حالم باز گرفته شد .
از محدود داستان هایی بود که برام غیر واقعی بود جدی نگرفتم فراموش کردم ولی چند روز قبل در یک سایت روانشناسی دیدم خانم روانشناسی این داستان رو تحلیل کرده فهمیدم نه غیر واقعی نیست جدیه . روانشناس با کمال تعجب راهکاری ارائه داد که برای من قابل هضم نیست گفت زن اول باید به خاطر بچه هاش تحمل کند تا اونها آسیب نخورن داستانی که ندیده میشه فهمید که این زن اول چه کشیده و میکشد کسی که مجبور به تحمل نیست و زن مستقلی هست اشتباهی کرد که خودش پذیرفته و متوجه شد که تحمل نداره که درخواست طلاق کرده و اصلا چرا باید یک روانشناس مملکت بیاد بگه تحمل کن .
یعنی یک مادر عصبی و بی روحیه که دائم باید زجر و حرص بخوره بچه هاش آسیب نمی بینند این راهکار رو قبول داشتن که در سایتها گذاشتن این موضوع رو دیدم به ذهنم رسید با شما در میون بذارم که واقعا چرا مردم و حتی یک تحصیلکرده روانشناختی افراد چنین توقعاتی دارن و ایده ای میدن که حرف از آسیب میزنند به هر حال مادر هم نباید آسیب بخورد مادر که آسیب خورد طبیعتا فرزند به مراتب بیشتر آسیب میخوره حالا من درباره این داستان گفتم باید به همه زنها و مادرهای دیگه در شرایط مختلف طلاق تعمیم داد .
نظر شما دوستان درباره این سطح توقعات چیه؟ حتما متوجه خود داستان شدید همه سایت گذاشتن در نوع خودش هم کمیابه ، تحلیل روانشناسانه زندگی زنی که به دلیل ابتلا به سرطان برای خودش هوو آورد البته من درباره همه زنهایی که در این شرایط جدایی حالا به دلایل دیگه قرار میگیرن منظورم هست حالا این داستان خود زن هم مقصر بود که من کاری به اون مسله ندارم البته من درباره همه زنهایی که در این شرایط جدایی قرار میگیرن منظورم هست .
حالا این داستان خود زن هم مقصر بود که من کاری به اون مسله ندارم به هر حال توقع تحمل این وضعیت بی اساس و بی جاست توقعی که مردم و اطرافیان هم از چنین زنهایی دارن حتی روانشناس هم چنین نگاهی داره برای همه زنها چنین نظری داده میشه تحمل کنید تا بچه ها آسیب نبینندچرا همش نسخه زجر کشیدن و دم نزدن مردم رو تجویز میکنن؟
ببخشید طولانی شد بابت خوندن از شما ممنونم
← مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه)
- ۲۰۸۸ بازدید توسط ۱۴۴۳ نفر
- يكشنبه ۱۷ مرداد ۹۵ - ۱۳:۵۹