با سلام
من یک ساله ازدواج کردم با غریبه وصلت کردیم تو عقدیم قبل ازدواج دو ماهی طول کشید برا خواستگاری .
خانومم بیماری صرع داشت قبل عقد بهم گفت و من با مشاوره پزشک که گفت درمانش 6 ماه دیگه تموم پذیرفتم و الانم درمانش تموم شد مشکلی نداره.
خلاصه با اخلاص و راهی خدا جلوم گذاشت ازدواج کردم . ولی مشکلات من از شب عقد شروع شد انتقاد چند نفر از خانومهای قوم خویش به اینکه تو از دختر سرتری و ایرادهای دیگه که همون شب بگوشم رسوندن و باعث شد کمی بهم بریزم.
همون شب موقع خواب خانومم میترسید و یهو بیدار میشد منو میترسوند تو خواب وقتی لمسش میکردم تکانهای غیر ارادی میخورد منو بیدار میکرد و مجبور بودم جدا بخوابم صبح روز بعد سر درد شدید و حالت تهوع و ناراضی از ازدواج شدم.
انتقادهای فامیل هی دلمو خالی میکرد زنم عاشقمه ولی من شبهای بعد از سر تکان خوردنش تا 6 ماه بیدار میشدم و فاصله دار میخوابیدم .
اولا ملاحضه میکردم ولی بعد یک ماه دیگه بحث میکردم و تا به الان یک روز حس خوبی نسبت بهش ندارم مشاوره رفتم بازم اینطوریم میل بکار ندارم افسرده شدم و همیشه بحث داریم از بعد شب عقد وقتی نمی بینمش دلتنگ میشم و به محض دیدن باز ازش فرار میکنم.
بعضیا میگن چشمتون زدن بعضی میگن طلسم .نمیدونم دیگه ولی هر کار میکنم احساسم خوب شه بهش نمیشه . ازش ایراد میگیرم اندام یا چرا اینقد دندان های خراب داری و غیره .
لطفا راهنمایی کنید. گاهی اوقات از خدا شاکی میشم کفر میگم من راهی که تو خواستی رفتم چرا بعد عقد اینجوری شدم
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۳۷۰۶ بازدید توسط ۲۸۸۰ نفر
- يكشنبه ۱۷ اسفند ۹۳ - ۱۹:۰۳