سلام
دوستان ازتون میخوام راهنماییم کنید
راستش من یه پسر خاله دارم که خاستگارمه معلمه و چند ساله که سر کاره و ماشین و حتی خونه داره از این نظر مورد قبوله .
حالا مشکل من که ازتون راهنمایی میخوام این پسر خاله من نزدیک چهار ساله که خاستگار منه . وقتی که خالم قضیه رو مطرح کرد من مدرسه میرفتم و اصلا اصلا به ازدواج فکر نمی کردم بخاطر همین وقتی که مامانم باهام صحبت کرد و ازم جواب خواست من جواب منفی دادم البته اینم بگم که همون موقع هم نسبت به پسر خالم حس خوبی داشتم ازش بدم نمیومد.
مامانم هم مخالفه چون دوست داره که من با کسی ازدواج کنم که همه چی تموم باشه و تو زندگی هیچ مشکلی نداشته باشم .
حالا هر چی خاستگار برام میاد از نظر مالی از پسر خالم موقعیت بهتری دارن اما من نمی تونم قبولشون کنم
پسر خالم هم هنوز عقب نکشیده اما هر وقت خالم صحبتشو میکنه مامانم بدون اینکه از من نظری بخواد ردشون میکنه بخاطر همین پسر خالم الان سه ساله که خونمون نمیاد البته قهر نیست خیلی هم به مامان و بابام احترام میزاره ولی خونمون نمیاد .
و اینکه من روش خیلی حساسم دست خودم نیست وقتی جایی باشیم و بفهمم که پسر خالم قراره بیاد یه استرس خاصی بهم وارد میشه یا وقتی که بعضی از اقوام درباره ش حرف میزنن یا میگن وقتشه زن بگیره خیلی ناراحت میشم و حالم گرفته میشه در صورتی که نسبت به بقیه خاستگارام اصلا اینجوری نیستم .
اما هنوز نمی دونم که اینا از دوست داشتنه یا نه . اینم بگم که خونواده مذهبی دارم . اما مشکل اصلیم اینه که چجوری به مامانم بگم که میخوام درباره پسر خالم فکر کنم؟
چجوری به مامانم بگم که اجازه بده بیان خاستگاری تا ما با هم حرف بزنیم؟ مثل همه مردم که وقتی پسر میره خاستگاری چند جلسه با هم حرف میزنن تا ببینن به توافق میرسن یا نه...
اصلا نمیدونم چجوری با مامانم صحبتمو شروع کنم؟ یا اصلا کار درستیه؟ خواسته من درسته با وجود گذشت چهار سال؟ یا باید بی خیال پسر خالم بشم؟
لطفا راهنماییم کنید
بگید چجوری با مامانم صحبت کنم ؟ به کسی جز مامانم هم نمیتونم بگم .
لطفا راهنماییم کنید
دوستان ازتون میخوام راهنماییم کنید
راستش من یه پسر خاله دارم که خاستگارمه معلمه و چند ساله که سر کاره و ماشین و حتی خونه داره از این نظر مورد قبوله .
حالا مشکل من که ازتون راهنمایی میخوام این پسر خاله من نزدیک چهار ساله که خاستگار منه . وقتی که خالم قضیه رو مطرح کرد من مدرسه میرفتم و اصلا اصلا به ازدواج فکر نمی کردم بخاطر همین وقتی که مامانم باهام صحبت کرد و ازم جواب خواست من جواب منفی دادم البته اینم بگم که همون موقع هم نسبت به پسر خالم حس خوبی داشتم ازش بدم نمیومد.
مامانم هم مخالفه چون دوست داره که من با کسی ازدواج کنم که همه چی تموم باشه و تو زندگی هیچ مشکلی نداشته باشم .
حالا هر چی خاستگار برام میاد از نظر مالی از پسر خالم موقعیت بهتری دارن اما من نمی تونم قبولشون کنم
پسر خالم هم هنوز عقب نکشیده اما هر وقت خالم صحبتشو میکنه مامانم بدون اینکه از من نظری بخواد ردشون میکنه بخاطر همین پسر خالم الان سه ساله که خونمون نمیاد البته قهر نیست خیلی هم به مامان و بابام احترام میزاره ولی خونمون نمیاد .
و اینکه من روش خیلی حساسم دست خودم نیست وقتی جایی باشیم و بفهمم که پسر خالم قراره بیاد یه استرس خاصی بهم وارد میشه یا وقتی که بعضی از اقوام درباره ش حرف میزنن یا میگن وقتشه زن بگیره خیلی ناراحت میشم و حالم گرفته میشه در صورتی که نسبت به بقیه خاستگارام اصلا اینجوری نیستم .
اما هنوز نمی دونم که اینا از دوست داشتنه یا نه . اینم بگم که خونواده مذهبی دارم . اما مشکل اصلیم اینه که چجوری به مامانم بگم که میخوام درباره پسر خالم فکر کنم؟
چجوری به مامانم بگم که اجازه بده بیان خاستگاری تا ما با هم حرف بزنیم؟ مثل همه مردم که وقتی پسر میره خاستگاری چند جلسه با هم حرف میزنن تا ببینن به توافق میرسن یا نه...
اصلا نمیدونم چجوری با مامانم صحبتمو شروع کنم؟ یا اصلا کار درستیه؟ خواسته من درسته با وجود گذشت چهار سال؟ یا باید بی خیال پسر خالم بشم؟
لطفا راهنماییم کنید
بگید چجوری با مامانم صحبت کنم ؟ به کسی جز مامانم هم نمیتونم بگم .
لطفا راهنماییم کنید
← ازدواج فامیلی (۸۹ مطلب مشابه)
- ۲۹۰۱ بازدید توسط ۲۰۴۴ نفر
- پنجشنبه ۱۴ آبان ۹۴ - ۱۸:۳۰