سلام دوستان

من یه مشکل حادی دارم. از دوستانی که مشکل مشابه من دارن یا نظر کاربردی و خوبی دارن خواهش میکنم کامنت بذارن.

مشکل من اینه:

من یه دختر مذهبی بودم که از طریق معرفی یکی از پسرهای مذهبی دانشگاه اومد خواستگاریم. ما توی دانشگاه دولتی تو تهران درس میخوندیم. الان 1 ساله که عقد کردیم اما یه فکری به شدت منو آزار میده. باعث شده به همسرم سر این موضوع هی گیر بدم و ایشونم دیگه به من گفتن این ششمین باره که یه مساله رو باز میکنی و دارم یواش یواش خسته میشم.

مشکل اینه که وقتی ایشون اومد خواستگاری من رفتم از همکلاسی هاشون که دوست من بودند به اصطلاح تحقیق کردم. غافل از اینکه همون دوست من خواستگارم رو خیلی دوست داشته و آرزوی ازدواج با ایشونو داشت. 

دوستم بهم گفت این آقا قبلا یه دختری رو دوست داشته که رفته خواستگاریش و جواب رد شنیده. من برای اینکه از صحت ماجرا مطلع شم از واسطه سوال پرسیدم. واسطه به من گفت نه ایشون با معرفی رفته خواستگاری و اصلا هم جواب رد نشنیده و خودشون پشیمون شدن.

من در جلسات بعدی صحبت هامون از خواستگارم پرسیدم آیا قبلا کسی تو زندگیتون بوده که نشده باشه بهش برسید و حالا اذیت شده باشید و ناراحت؟ ایشون خیلی صداقت داشت و گفت بله ولی خیلی سخت نبود برام دلیلشم این بود که از لحاظ خانوادگی بهم نمیخوردیم و پدرم نپذیرفتن و خواستگاری بهم خورد.

از صحبت هایی که شد من متوجه شدم چیز حادی نبوده و عشق و عاشقی در کار نبوده و خواستگاری معمولی بوده. من حدود 7-8 ماه طولش دادم تا جواب مثبت بدم و دلیلمم همین بود که میخواستم بدونم ایشون چقدر منو دوست داره. توی اون 8 ماه هی با پدرم صحبت کردن و میگفتن من 100 درصد دخترتون رو میخوام. خلاصه من فکر کردم ایشون واقعا منو دوست داره و جواب مثیت دادم و عقد کردیم.

الان هر وقت بین دوستان حرف از دختر خانمی که همسرم قبلا رفته خواستکاریش میشه ( اون دختر ازدواج کرده ) من تا 1 روز میرم تو خودم.

همسرم هم ساده هست و مثلا یه بحثی پیش بیاد ممکنه اون خانم رو برام مثال بزنه و این منو خیلی اذیت میکنه. طوری که بهش میگم اگر دوسش نداری چرا اسمشو میاری تو زندگیمون. تو میدونی من حساسم. اگر دوسش داشتی باهاش ازدواج میکردی. ایشون میگن من اصلا وقت فکر کردن به اون خانومو ندارم اصلا و تنها به همسرم فکر میکنم.

ولی من لابه لای حرفای همسرم متوجه شدم که اون دخترو دوست داشته و فقط چون خانواده ش خوب نبودن ولش کرده. این منو داره میکشه. من فوق العاده حسودم. در ضمن شوهرم محبت کردن کلامیشم میلنگه و من همش با خودم میگم حتما دوسم نداره که نمیتونه حرفای قشنگ قشنگ برام بزنه.

به نظرتون زیادی حساسم؟ آخه هر دختری همسرشو تمام و کمال واسه خودش میخواد. من همش با خودم میگم چرا پس من از بین خواستکارام بحث هیچ کدومو وسط نمیکشم؟ الانشم با اینکه ازدواج کردم کلی خواستگار دارم اما همیشه به همسرم میگم بهتر از تو رو پیدا نمیکردم. همیشه ازش تعریف میکنم و کلی محبت بهش میکنم. میدونم دوسم داره اما حس میکنم به اون خانمم هنوز علاقه داره. این بحث هر 2 ماه یه بار بینمون به وجود میاد. خودم خسته شدم چه برسه به همسرم.

آقایون تو رو خدا اگر میخواین کسی رو فراموش کنید با کسی ازدواج نکنین که اونم بدبخت کنین.  دوستان لطفا بگین من باید چه رفتاری داشته باشم و چیکار کنم؟ دارم از همسرم سرد میشم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)