سلام وقت تون بخیر!
بنده شاعر نیستم شعر دوست هستم و شعر آموز ...سال گذشته هم یکی از کارهام رو گذاشتم و دوستان نظرات سازنده ای دادن. الآن خوشحال نظرات تون رو بشنوم!
اول بگم که اشعار من براساس تجربه شخصیم هستند و یک روایت رو بیان می کنن. بنده دوست عزیزی داشتم که علاقه ای بین ما شکل گرفت متأسفانه یا خوشبختانه میانه ما شکراب شد و قهر و آشتی از سمت دو طرف صورت گرفت و عشق و دوستی هر دو با هم به اتمام رسید! شعر رو براتون می ذارم اسمش نارفیق عاشق هست ...
شبیه موج باز میشم روونه
شاید برگردونم ماهو به خونه
ولی بی معرفت بود و نیومد
تنم شد بی تنش بی آشیونه
تموم شد قصه بی تو نمردن
شدم خسته از این حرص و نبردن
دلم می خواست با تو جون بگیرم
یه راه تازه رو از سر بگیرم
ولی هر چی دویدم رفتی از من
به جایی که نباشه ردی از من
چرا رفتی چرا قلبم تو را خواست
چرا هر شب تو بیداری قفس بافت
چرا بد کردی و بد کردم و ما
شدیم بازیچه ی دست معما
بیا این تو و این من و جدایی
تمومش کن نمونه یادگاری
دیگه خسته م از این بود و نبودن
از این بی تو هر لحظه خمودن
دلم تنگه برای خندیدناتم
به جز حسرت چی موند از ما برا هم
همه میگن که من شاید دیوونم
که موندم باز برات تا پای جونم
برات جنگیدم حتی به غلط هم
ولی باز هم گرفتی رو تو از من
شدم دلتنگ راهی که نرفتیم
نوشتم از بهشتی که نساختیم
دلت گرم باشه بی من رفیقم
که داغه عشقته گرمای سینه م
ولی دیگه باید از هم جدا شیم
که من بی تو و تو بی من نباشیم
پایان
پ.ن: بیت اول اشاره به افسانه عشق دریا و ماه داره و بنده دختر هستم و 22 ساله .ممنونم
← شعر و شاعری (۱۳ مطلب مشابه)
- ۴۱۹۹ بازدید توسط ۳۴۳۳ نفر
- دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰ - ۱۹:۰۰